دکتر محمدرضا سعیدی

روزنامه آسیا-دهههای اخیر شاهد دگرگونی جایگاه استعاره در مطالعات زبان و شناخت بوده است. استعاره که زمانی ابزاری برای آراستن سخن تلقی میشد، با انتشار کتاب «استعارههایی که با آن زندگی میکنیم» از جورج لیکاف و مارک جانسون، وارد مرکز پژوهشهای شناختی شد و بهعنوان ساختاری برای سازماندهی تفکر معرفی گردید (لیکاف و جانسون ۱۳۸۲). این دیدگاه، رابطه زبان، تجربه بدنی و ساخت جهان اجتماعی را بازتعریف میکند.
استعاره بهعنوان سازوکار فهم
لیکاف و جانسون نشان میدهند که ذهن انسان مفاهیم انتزاعی را از طریق الگوهای جسمانی اولیه ـ همچون جهتمندی، مسیر، نیروی فیزیکی، ظرفبودگی و تعادل ـ میفهمد. این الگوهای تجربی بهتدریج ساختارهای مفهومی را شکل میدهند. هنگامی که میگوییم «زمان را از دست دادم» یا «زمان کم آوردم»، در واقع زمان را همانند «منبع» تصور میکنیم؛ استعارهای که بر نحوه برنامهریزی، ارزشگذاری و حتی اخلاقیات مرتبط با کار و زندگی اثر میگذارد (لیکاف و جانسون ۱۳۸۲: ۲۱–۲۵).
نمونه دیگر، استعاره «بحث = جنگ» است؛ استعارهای که واژگان و رفتارهای ما را در گفتوگو شکل میدهد. عباراتی مانند «حمله به استدلال»، «دفاع از موضع» یا «شکست دادن طرف مقابل» نشان میدهد که ما بحث را نه فعالیتی مشارکتی، بلکه صحنه نبرد میفهمیم. بهگفته لیکاف، این نوع استعارهها نهفقط زبان ما، بلکه رفتار ارتباطی ما را هدایت میکنند (لیکاف ۱۳۸۳).
پیامدهای اجتماعی و سیاسی استعارهها
در عرصه اجتماع و سیاست، نقش استعارهها پررنگتر است. بسیاری از سیاستگذاریها، گفتمانهای عمومی و حتی روایتهای تاریخی بر استعارههایی تکیه دارند که ناخودآگاه به کار گرفته میشوند. هنگامی که دولت همچون «خانواده» تصور شود، نظام ارزشی متفاوتی شکل میگیرد؛ بسته به آنکه این خانواده بر پایه سختگیری پدرانه دیده شود یا بر مدار پرورشگری و حمایت (لیکاف ۱۳۹۰).
در حوزه ارتباطات سیاسی و مذاکرات، استعارهها تعیینکننده چارچوبهای معناییاند. مذاکرهای که «بازی حاصلجمع صفر» تصور شود، به سمت راهبردهای تقابلی میرود؛ اما اگر در قالب «حل مسئله مشترک» فهم شود، زبان تعامل، رفتار و راهبردها تغییر میکند. تحلیل گفتمان سیاسی در ایران نیز نشان داده که استعارههای مسلط ـ از «مدیریت جهادی» تا «اقتصاد مقاومتی» ـ نقشی کلیدی در سازماندهی فهم عمومی و سیاستگذاری دارند (قاسمزاده ۱۳۹۶).
تغییر استعاره؛ تغییر روایت
لیکاف و جانسون تأکید میکنند که استعارهها تنها امکان فهم نمیآفرینند، بلکه انتخابهای ما را نیز محدود میکنند. استعاره «جامعه = بازار» رفتار تصمیمگیران را در راستای رقابت و سود ـ زیان سوق میدهد، اما استعاره «جامعه = زیستبوم» رویکردی مبتنی بر همزیستی، تابآوری و وابستگی متقابل ایجاد میکند.
از این زاویه، نقد استعارههای مسلط نه یک تمرین زبانی، بلکه راهی برای بازآرایی ذهن و اصلاح مسیر سیاستگذاری است. در تاریخنگاری نیز استعارههایی چون «گذار»، «فروپاشی»، «انباشت قدرت» یا «دولتسازی» نقش مهمی در شکلدهی روایتهای ما از گذشته دارند. تغییر استعاره، گاه به تغییر روایت میانجامد.
جمعبندی
اگر بخش عمده تجربه انسانی از مسیر استعارهها سازمان مییابد، مطالعه و نقد آنها اهمیت بنیادی پیدا میکند. استعارهها صرفا ابزار بیان نیستند؛ سازندگان جهان ذهنیاند. آگاهی از آنها امکان میدهد که روایتهای دقیقتر، سیاستهای خردمندانهتر و گفتوگوهای سازندهتری شکل گیرد. شناخت استعارهها، شناخت خود اندیشه است.
منابع فارسی:
ـ لیکاف، جورج و مارک جانسون. استعارههایی که با آن زندگی میکنیم. ترجمه مسعود اوحدی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۲.
ـ لیکاف، جورج. زن و مرد در زبان و اندیشه. ترجمه فریدون مجلسی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۳.
ـ لیکاف، جورج. سیاست اخلاقی: چگونه لیبرالها و محافظهکاران میاندیشند. ترجمه محمدمهدی فتورهچی. تهران: نشر آمه، ۱۳۹۰.
ـ قاسمزاده، علی. تحلیل گفتمان سیاسی در ایران معاصر. تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ۱۳۹۶.
آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید