امید غیاثی

به گزارش روزنامه آسیا- در مناظره علمی که به همت روزنامه‌ آسیا و مؤسسه آتوسا برگزار شد، درباره سنجش مفهوم «ایران باستان» در اندیشه ایرانشهری جواد طباطبایی به گفتگو و مباحثه با دوست و هم­رشته­ای خودم، دکتر اسماعیل مطلوبکاری پرداختم. در این مناظره به نقد تفسیرهای یکدیگر پرداخته و اندیشه ایرانشهری جواد طباطبایی را به محک داده­ها و شواهد تاریخ ایران باستان زدیم. در این گفتگو چندین مورد اختلاف بین طرفین وجود داشت که در این یادداشت برای خوانندگان روزنامه آسیا، به توضیح پاسخ­های خودم به نقدهای دکتر مطلوبکاری پرداخته و در نهایت از دیدگاه خودم اهمیت اندیشه ایرانشهری طباطبایی و دستاورد آن را متذکر می شوم.

دکتر مطلوبکاری در چند مؤلفه به نقد اندیشه ایرانشهری دکتر طباطبایی پرداخت که می­توان آن‌ها را در این موارد دسته­بندی کرد.

1. مبهم بودن مفهوم ایرانشهر در نظریه طباطبایی 2. آشنا نبودن دکتر طباطبایی با داده­های تاریخ ایران باستان به ویژه زبانهای باستانی مانند اوستایی، فارسی باستان و فارسی میانه و استفاده از تحقیقات قدیمی درباره تاریخ ایران باستان 3. عدم دقت ایشان در روش­شناسی تاریخ ایران باستان و یکدست انگاشتن کل تاریخ ایران پیش از اسلام 4. خلط مفاهیم دوره باستانی با دوره اسلامی مانند شاهنشاهی در دوره ساسانی با سلطان دوره سلجوقیان و یا بندگ ساسانی با رعیت در دوره سلجوقی (با توجه به خوانش دکتر طباطبایی از پیوند اندیشه سیاسی خواجه نظام­الملک با اندیشه سیاسی ایران باستان) 5. نگاه خودبسنده طباطبایی در قبال تاریخ و ارزش قائل نشدن برای مورخان و بینش تاریخی. 

نگارنده به­رغم موافق بودن با برخی نکات دکتر مطلوبکاری، در یک نگاه کلان با این نظرات و نقدهای ایشان همسو نیست. 

دکتر مطلوبکاری معتقد است در نظریه طباطبایی تعریفی مشخص از ایرانشهر وجود ندارد و  طباطبایی یک دوره­بندی برای کاربست این مفهوم ندارد، چنانکه در جایی آن را به هخامنشیان و در جایی به ساسانیان اطلاق می­کند، در حالی که کاربست واژه ایرانشهر برای نخستین بار در تاریخ باستان به عنوان یک جای­نام در کتیبه شاپور یکم در کعبه زردشت است. این نکته دکتر مطلوبکاری درست است، اما ایشان در نظر نمی­گیرند که طباطبایی در نخستین گام، ایرانشهر را به معنای صفتی برای اندیشه سیاسی آخر ساسانی که به دوره اسلامی منتقل شده است، به­کار می­برد. سپس در آثار بعدیش، به­ویژه در کتاب خواجه نظام­الملک این اندیشه سیاسی را به دوره­های هخامنشی و اشکانی نیز بسط می­دهد. 

از این منظر، استفاده طباطبایی از مفهوم ایرانشهر لزوماً به معنای جای­نام نیست که ما بگوییم در دوره هخامنشی یا اشکانی نامی از ایرانشهر نیست، بلکه باید بتوانیم در مقام نقد نشان دهیم که اندیشه سیاسی دوره هخامنشی یا اشکانی و اوایل ساسانی، با نظام گفتاری شاه دارای فره ایزدی اواخر ساسانی و اوایل اسلامی که تحت تاثیر جهان خداینامه­ای قرار دارد، تفاوت دارد و آیا می­توان اندیشه سیاسی دیگری در ایران باستان جستجو کرد و یا خیر. تاکید طباطبایی بر پیوند شهر و ایران نیز در آثار طباطبایی مشخص است و تاکید ایشان بر پیوند این دو، به سیاسی بودن این اندیشه مرتبط است و مفهوم شهر که هم­ریشه با شاه است، مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی ایرانیان باستان بوده است و طباطبایی بر همین اساس، فرضاً به جای گفتن اندیشه ایرانی، به کاربست مفهوم اندیشه ایرانشهری دست می­یازد.

در مورد عدم آشنایی دکتر طباطبایی با زبانهای باستانی، باید به این نکته اشاره کرد که خود طباطبایی به این نکته واقف بود و در آثارش اشاره کرده بود که پرداختن به وجوه مختلف اندیشه در دوره باستانی تاریخ ایران، نیازمند دانستن چند زبان است و من تنها طرحی براساس شهود اولیه­ام از تاریخ اندیشه در ایران دوره اسلامی و نسبت آن با تاریخ باستان، و سپس مطالعه بیشتر تحقیقات پژوهشگران تاریخ ایران باستان، ارائه کرده­ام. 

در ایراد روش­شناسی نیز، رویکرد دکتر مطلوبکاری پرداختن به امر جزیی و عدم ورود به مفهوم ساختن برای فهم تاریخ ایران پیش از اسلام است، درحالی که در دیدگاه طباطبایی برای فهم تاریخ نیاز به مفهوم­سازی داریم. با وجود این، طباطبایی به اهمیت امر جزیی واقف بود، اما در عین حال بر آن بود که داده­ها و شواهد تاریخی اگر بناست تذکره نویس تاریخ نباشیم، باید به خدمت مفاهیم در بیایند. مفاهیمی که باید در نسبتی دوسویه با داده­ها و ارجاعات تاریخی(به عبارت خود طباطبایی، مواد تاریخ ایران) محک خورده و ودقیق­تر شده و یا جایگزین شوند.

در دیدگاه دکتر مطلوبکاری ورای بحث درباره اندیشه ایرانشهری طباطبایی، رویکردی به منبع­شناسی تاریخ ایران باستان وجود دارد که نگارنده با آن موافق نیست. ایشان در نهایت به نظر می­رسد تاکید ویژه­ای بر منابع به­اصطلاح هم­عصر در دوره باستان و منابع داخلی دارند. به این تعبیر گویی تنها کتیبه­های شاهان هخامنشی و ساسانی، مهرها و سکه­ها برای فهم تاریخ ایران باستان باید به­کار گرفته شوند. روایتهای یونانیان، رومیان، مسیحیان سریانی و مورخان ارمنی و منابع پهلوی و تاریخنگاری عربی ـ فارسی قرون نخستین اسلامی از دیدگاه دکتر مطلوبکاری بسیاز جایگاه نازل و حتی چه بسا کاملاً غیرمفید دارند. 

بنابراین ایشان در نهایت می­گویند براساس همان کتیبه­ها و سکه­ها نمی­توانیم فهمی از اندیشه سیاسی ایران باستان داشته باشیم. این نوع نگاه به منابع ریشه در رویکرد جستجوی امرواقع (پوزیتیویستی) دارد، به این معنا که گویی نیازی به تفسیر نیست و خود آن شواهد تاریخی برای ما سخن می­گویند. اما مسئله این است که برای بحث تاریخی، باید یک نظام تفسیری داشت و در این نظام تفسیری نه تنها ذهنیت مورخ، بلکه شواهد و روایت­های دیگر حتی با فاصله زمانی در کار می­آید، بسته به رویکرد و روشی که مورخ در قبال مسئله­اش در پیش می­گیرد.

دریافت اشتباه دیگر دکتر مطلوبکاری، در درک خوانش تاریخ اندیشه دکتر طباطبایی در مورد جایگاه خواجه نظام‌الملک است. دکتر مطلوبکاری بیان داشتند که طباطبایی همان مفهوم شاهنشاه یا بندگ ساسانی را برای اندیشه خواجه در دوره سلجوقی به­کار می­برد، در حالی که در آن دوره به ترتیب مفاهیم سلطان و رعیت را داریم که از اساس با مفاهیم متناظر دوره ساسانی متفاوت است. این نقد دکتر مطلوبکاری ناشی از عدم خوانش دقیق ایشان از کتاب خواجه نظام­الملک اشت. در این کتاب طباطبایی به صراحت اندیشه خواجه را نقطه تغییر اندیشه ایرانشهری می­داند. در اندیشه ایرانشهری یک وجه آرمانی نقادانه وجود دارد که در سیاستنامه خواجه نظام­الملک هرچند بُن­مایه این اندیشه تداوم می­یابد، اما با توجه به وضعیت سیاسی آن دوره، به سمت توجیه سلطنت مطلقه و کنار نهادن آن وجه آرمانی سوق یافته و این تداوم در زوال تا قرن­های طولانی ادامه می­یابد. 

براین اساس طباطبایی کاملاَ به تفاوت مفاهیم دوره ساسانی و سلجوقی و تغییر و تحولات آن توجه دارد. در قبال آن نگاه خودبسنده به تاریخ، طباطبایی همچنان که پیشتر نیز اشاره شد به ارجاع دادن به شواهد تاریخی تاکید داشت، اما با رویکردهای سنتی در تاریخ­نویسی همسو نبود. او از مفاهیم مورخان مانند «دو قرن سکوت» عبدالحسین زرین­کوب، یا «عصر زرین» ریچارد فرای استفاده می­کند، برای ­توضیح دوره­بندی تاریخ ایران و تفاوت آن با اروپا. بنابراین می­توان گفت که طباطبایی به اهمیت تاریخ، اما با نگاهی فلسفی تاکید داشت. 

افزون بر پاسخ به نقدهای دکتر مطلوبکاری درباره مفهوم اندیشه ایرانشهری طباطبایی، نگارنده بر آن است که درباب اهمیت اندیشه ایرانشهری طباطبایی برای پژوهش در تاریخ ایران باستان، می­توان به چند مورد اشاره کرد. نخست روشی که طباطبایی در پیوند اندیشه و زبان نشان می­دهد و افق ما را از خوانش­های ادبی یا لغت­شناسانه صرف فراتر می­برد. اهمیت این نکته در آن است که دنبال کردن این روش در اندیشه ایرانیان باستان، حتی می­تواند منجر به نقد اندیشه ایرانشهری طباطبایی در آینده نیز شود. 

نکته مهم بعدی تأکید بر مفهوم­سازی و فراتر رفتن از جزییات است. شواهد و داده­های جزیی و پرداختن به آن‌ها کاری مفید در حوزه تاریخ­نگاری است، اما در حوزه تاریخ فکری نمی­توان در جزییات ماند و هر داده تاریخی در نهایت باید در نسبتی با دیگر داده­ها وشواهد خود را در مفهوم­سازی­ها نشان دهد. مفهوم سازی­های که نیاز ما برای فهم تاریخمان در آن دوره است و افقی گشوده دارد. به معنای دقیق­تر، هر مفهومی که ساخته می­شود، باید همواره در یک دیالکتیک دوسویه با شواهد تاریخی باشد و امکان جرح و تعدیل آن را حفظ نمود. 

در نهایت نیز می­توان گفت ورای همه بحث­های تفسیری در تاریخ ایران باستان، اندیشه ایرانشهری در نظام فکری طباطبایی، هر دو مفهوم باستانی «ایران» و «شهر» و نسبتی که در سده­های بعد تا به امروز با آن­ها داشتیم را کلیدی نشان می­دهد. به تعبیری که می­توان از متفکر آلمانی، راینهارت کوزلک وام گرفت، این دو مفهوم به یک معنا، مفاهیم پایه­ای و بنیادین برای تمدن ایرانی هستند و این دستاورد بزرگی است. در نهایت می­توان گفت اهمیت طباطبایی برای ما در افقی ست که به ما نشان داد و همواره باید نظام فکری او مورد بررسی علمی مخالفان و موافقان قرار گرفته تا زوایا و خبایای آن بیشتر مشخص گردد.