روزنامه آسیا-با آغاز کاوشهای نظاممند باستانشناسی در پهنه سرزمینی ایران و تأسیس موزه ملی ایران در دوران رضاشاه پهلوی، چشمانداز تاریخ و هنر این سرزمین دستخوش تحولی بنیادین شد. این دانش نوین، ابزاری کلیدی برای بررسی چیستی، کیستی و تداوم تاریخی هویت ایرانی فراهم آورد. در همین راستا، گفتگویی با دکتر میثم لباف خانیکی، استاد برجسته باستانشناسی دانشگاه تهران، توسط امین داوودی در «آسیا نیوز» انجام شد تا ابعاد مختلف این رویکرد علمی را بررسی کند.
باستانشناسی؛ پنجرهای به درک مفهوم ایران
در گفتگوی «آسیا نیوز» با دکتر میثم لباف خانیکی، استاد باستانشناسی دانشگاه تهران، به بررسی نقش علم باستانشناسی در شناخت مفهوم پیچیده ایران پرداخته شد. این استاد دانشگاه با تأکید بر این نکته که ایران صرفاً یک نام جغرافیایی نیست، توضیح داد که «ایران یک مفهوم است و نمیتوان به آن تنها به عنوان یک واژه یا مختصات جغرافیایی نگاه کرد». به گفته او، پشت این مفهوم، دنیایی از معانی و لایههای مختلف نهفته است که در مجموع، ایران را تعریف میکنند.
دکتر لباف خانیکی تصریح کرد که مفهوم ایران، فراتر از مختصات جغرافیایی و ویژگیهای طبیعی مانند کوهها، رودخانهها، بیابانها و دریاهاست. «آن چیزی که مفهوم ایران را در جایگاه واقعی خود قرار میدهد، تاریخ و فرهنگ مردمانی است که در این سرزمین زندگی کردهاند». او افزود، انسانها و گروههای انسانی با ورزیدن فرهنگ خود در قالب دین، زبان، پوشاک، خوراک، ایدئولوژی و جهانبینی، زمینه شکلگیری مفهوم ایران را فراهم کردهاند.
باستانشناسی، به گفته این استاد، ابزار مهمی در بررسی این فرآیند تاریخی است. وی توضیح داد: «باستانشناسی در واقع شناخت رفتارها و جوامع انسانی گذشته بر اساس شواهد فرهنگی به جا مانده است. این علم آثار فرهنگی یا همان فرهنگ عینیتیافته جوامع را بررسی کرده و فضای جغرافیایی که به واسطه این فرهنگ معنا پیدا کرده را بازسازی میکند.»
او تأکید کرد که با مطالعه مواد فرهنگی باقیمانده از جوامع گذشته فلات ایران، باستانشناسی ابعاد فرهنگی این سرزمین را آشکار میسازد. دکتر لباف خانیکی خاطرنشان کرد: «ایرانی که امروز در آن زندگی میکنیم، نتیجه فرآیندی تاریخی و تکوینی است که از حضور انسانها در این منطقه آغاز شده و تا امروز ادامه یافته و به آینده نیز امتداد خواهد داشت.»
رد پای انسان ایرانی از پارینهسنگی تا دوران تاریخی
در ادامه گفتگو به بررسی ریشههای فرهنگی و تاریخی انسان ایرانی پرداخته شد. دکتر لباف خانیکی با اشاره به آغاز نامگذاری ایران از دوره هخامنشی و ساسانی، توضیح داد که «هرچند نام ایران به صورت رسمی در متون تاریخی از این دورهها وارد شده، اما شکلگیری فرهنگی که هویت ایرانی امروز بر اساس آن ساخته شده، بسیار پیشتر از این مقاطع آغاز شده است.»
وی افزود که شواهد فرهنگی انسانها در فلات ایران، دستکم از ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار سال پیش قابل مشاهده است و کشفیات اخیر در غار قلعه کرد قزوین، شامل بقایای انسانی ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار ساله، این امر را تأیید میکند. به گفته او، این زمان نقطه آغاز فرهنگ ایرانی بوده است؛ فرهنگی که بعدها وارد ادبیات سیاسی و هویت ملی شد.
دکتر لباف خانیکی به تأثیر شرایط جغرافیایی و اقلیمی بر شکلگیری این فرهنگ اشاره کرد: «ویژگیهای زمینشناسی، ارتفاعات، منابع آب، جهت وزش باد و میزان بارش سالانه باعث شد انسانهای اولیه با محیط خود سازگار شوند. در دوره پارینهسنگی این سازگاری بیشتر جنبه حیاتی داشت و انسان تلاش میکرد با معماری و پوشاک مناسب، حیات خود را تضمین کند.»
او افزود که با گذر از انقلاب کشاورزی و دوره نوسنگی و ورود به عصر فلز و دوران تاریخی، علاوه بر سازگاری با طبیعت، تعاملات انسانی نیز نقش مهمی در شکلگیری فرهنگ ایفا کرد: «رفتار انسانها با یکدیگر باعث شد عناصر دیگری به فرهنگ ایرانی اضافه شود و در نهایت فرهنگ جوامع انسانی در ایران، مختصات ویژهای پیدا کند که ما امروز از آن به عنوان فرهنگ ایرانی یاد میکنیم.»
باستانشناسی و نقش آن در شناخت تداوم فرهنگی ایران
با ورود به دوران تاریخی و شکلگیری حکومتهای فراگیر در فلات ایران، آثار باستانشناسی نقشی کلیدی در بازخوانی تاریخ و فرهنگ این سرزمین ایفا میکنند. دکتر میثم لباف خانیکی، استاد باستانشناسی دانشگاه تهران، در ادامه توضیح میدهد که باستانشناسی میتواند رد پای انسان ایرانی را از دوران ایلامیان تا هخامنشیان و سپس دوره اسلامی پیگیری کند.
او میگوید: «با شکلگیری شهرها با ساختارهای مشخص و گسترش آنها، انسان ایرانی علاوه بر مواجهه با چالشهای طبیعی، تعامل خود با محیط را در قالب فرهنگ و دین شکل داد. دین، به عنوان یکی از عوامل تعیینکننده فرهنگی، نفوذ زیادی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی داشته است.»
دکتر لباف خانیکی با اشاره به نقش جغرافیا و اقلیم در شکلگیری فرهنگ ایرانی میگوید: «منابع آب و شرایط محیطی، انسانها را وادار میکرد که با طبیعت تعامل کنند و همزمان، ایدئولوژی و باورهای معنوی به عنوان راهکاری برای کنترل و مهار شرایط طبیعی شکل گرفت.»
وی تأکید میکند که عناصر فرهنگی و دینی ایران، در پیوند با شرایط اقلیمی و جغرافیایی فلات، نه تنها نیازهای زیستی بلکه نیازهای اجتماعی و دفاعی جوامع را نیز پاسخ میداد و این تعامل میان طبیعت و فرهنگ، به مرور موجب شکلگیری منظومهای منسجم از فرهنگ ایرانی شد.
باستانشناسی و نقش آن در تحلیل هجومهای تاریخی به فلات ایران
دکتر میثم لباف خانیکی، در ادامه به بررسی تأثیر مهاجرتها و هجوم اقوام مختلف به فلات ایران پرداخته است. او میگوید: «فلات ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی و شرایط طبیعی خود، به ویژه در کوهپایههای البرز و زاگرس، از نخستین دوران استقرار انسانها، مناطق مساعدی برای جذب جمعیتهای انسانی فراهم کرده بود».
به گفته وی، با شروع کشاورزی در دوره نوسنگی و تولید مازاد محصول، روستاها شکل گرفتند و ذخیرهسازی محصولات، فلات ایران را به هدف طمع سرزمینهای پیرامونی تبدیل کرد. دکتر لباف خانیکی ادامه میدهد: «از شمال با استپهای سیبری، از شرق و جنوب شرق با بیابانهای خشک و از جنوب و جنوب غرب با شبهجزیره عربستان، فلات ایران با مناطق کممنابع پیرامونی محصور شده بود. این نابرابری طبیعی همواره منجر به هجوم اقوام اطراف به این منطقه میشد.»
وی با اشاره به نظریه ابن خلدون توضیح میدهد که این مهاجمان برای تأمین معیشت خود به دشتها و کوههای ایران هجوم میآوردند، اما پس از مدتی، فرهنگ ایرانی را پذیرفته و به روستانشینی و کشاورزی میپرداختند. به گفته استاد دانشگاه تهران، این چرخه تاریخی از عصر مفرغ هزاره سوم قبل از میلاد تا دوران معاصر ادامه داشته و حتی تا حدود ۱۱۰ سال پیش، مهاجرت و هجوم ترکمنها و ازبکها به ایران مستند است.
در ادامه گفت و گو به نقش مهاجرتها و هجوم اقوام به فلات ایران در طول تاریخ پرداخته شد. دکتر لباف خانیکی اشاره کرد که کوروش بزرگ، از پارسهای هزاره اول قبل از میلاد، خود درگیر درگیری با اقوامی به نام ماساژتها شد، که به فلات ایران چشم طمع داشتند.
او توضیح داد: «این اقوام هند و ایرانی از نواحی آسیای مرکزی به فلات ایران آمده بودند تا از منابع زیستی این سرزمین بهرهمند شوند. این دوره در باستانشناسی به عصر آهن ۳ معروف است.»
استاد دانشگاه تهران افزود که این چرخه تنها به هخامنشیان محدود نمیشود: «بعد از هخامنشیان، اقوام پارتی و پرنی نیز وارد فلات ایران شدند و مجبور به استقرار و تشکیل شاهنشاهی شدند، اما خود آنها نیز بارها مورد هجوم اقوام شمال شرقی قرار گرفتند. در دوره ساسانی، هونها، هپتالها و ترکان این روند را ادامه دادند و حتی در دوره اسلامی نیز این چرخه هجوم و مهاجرت استمرار یافت.»
فرهنگ ایرانی؛ الزامی برای بقا در فلات ایران
استاد دانشگاه تهران افزود: «اگر کسی میخواست در این سرزمین زنده بماند، ناچار بود به فرهنگ ایرانی احترام بگذارد. مهاجرانی که در ایران مستقر میشدند، مجبور بودند معماری، شیوه معیشت، پوشاک، غذا و زبان خود را با شرایط محیطی و فرهنگی ایران هماهنگ کنند. این مجموعه از دستورالعملها، که شامل پوشاک، زبان، معماری، مجسمهسازی و سفالگری است، راهنمای بقا در این سرزمین بود.»
او در ادامه خاطرنشان کرد: «به همین دلیل بسیاری از هنجارها و سنتهایی که در طول تاریخ در ایران ایجاد شدهاند، هنوز هم کاربرد دارند و تجربه چند هزار ساله پشت آنها نهفته است. حفظ این فرهنگ، تضمین بقای بهتر ما در قرن بیست و یکم است، و اگر از آن فاصله بگیریم، ممکن است ایران به شکلی دیگر تعریف شود، ولی نام ایران بر جای میماند.»
لزوم بازتعریف باستانشناسی متناسب با سرگذشت فرهنگی ایران
دکتر میثم لباف خانیکی با اشاره به جایگاه علم باستانشناسی در شناخت ایده و مفهوم ایران گفت: «باستانشناسی، همانند بسیاری از علوم انسانی دیگر، علمی وارداتی است که از غرب به ایران آمده و مانند خود دانشگاه، محصول یک نظام آموزشی بیرونی است. اما برای رسیدن به شناختی واقعی از مفهوم ایران، باید این علم را با سرگذشت تاریخی و فرهنگی ایران بازتعریف کرد.»
وی افزود: «ما نمیتوانیم بهراحتی از "باستانشناسی ایرانی" سخن بگوییم مگر آنکه بدانیم مظاهر فرهنگی ایران چگونه خلق شدهاند و حاصل چه عوامل تاریخی، فکری و زیستی بودهاند. باستانشناس ایرانی باید درک کند که آثار فرهنگی فقط اشیاء مادی نیستند، بلکه جلوهای از اندیشهها، باورها و جهانبینیهایی هستند که در طول تاریخ این سرزمین شکل گرفتهاند.»
استاد دانشگاه تهران در توضیح بیشتر گفت: «معماری ایرانی، تنها محصول دست یک معمار یا استادکار نیست؛ بلکه برآیندی است از فلسفه، هنر، دین و زیباییشناسی ایرانی. همانگونه که معماری اروپا بر مبانی فکری و فرهنگی خاص خود استوار است، ما نیز باید باستانشناسی را بر پایه معیارهای شناخت فرهنگ خود تعریف کنیم.»
او در ادامه تأکید کرد: «راه رسیدن به باستانشناسی ایرانی، درک لایههای فکری پشت آثار است، نه صرفاً مطالعه شکل ظاهری یک بنای تاریخی یا ظرف سفالی. پشت هر اثر، مجموعهای از ادبیات، فلسفه، دین و تفکر وجود دارد که آن را به وجود آورده است. بنابراین باستانشناس ایرانی نباید تنها یک تکنسین باشد که لایهنگاری و ابزار حفاری را میشناسد؛ او باید بداند که در هر کاوش، با لایههای فرهنگ ایرانی سروکار دارد، فرهنگی که از دل ادبیات، الهیات، فلسفه و تاریخ این سرزمین برآمده است.»
باستانشناسی؛ عینیتبخش و اصلاحکننده روایتهای تاریخی
در ادامه گفتوگو امین داوودی با دکتر میثم لباف خانیکی وی در مورد نسبت علم باستانشناسی و علم تاریخ گفت: «سؤال بسیار خوبی است، چون تاریخ خود یک علم است با روشها و متدهای خاص. اما باستانشناسی از دو جنبه میتواند به علم تاریخ کمک کند. نخست، در بازنمایی بخشهایی از گذشته که در منابع تاریخی نیامدهاند، و دوم، در اصلاح و تصحیح روایتهای موجود تاریخی.»
وی در توضیح جنبه نخست گفت: «تاریخ، بهویژه در روایت متقدمان، اغلب شرح زندگی پادشاهان و ساختارهای حکومتی بوده است؛ همانطور که طبری تاریخ را "تاریخ رسل و ملوک" مینامد. اما باستانشناسی سراغ بخشهایی از زندگی مردم عادی میرود، آنجا که اسناد و نوشتهای در دست نیست. وقتی یک خانه روستایی، یا بخشی از بافت مسکونی مردم عادی کاوش میشود، ما به شیوه زندگی، ابزار، خوراک، پوشاک و رفتارهای روزمره انسانهایی پی میبریم که نامی از آنها در تاریخ نیست. این دادهها در واقع صفحات نانوشته تاریخ را روشن میکنند.»
او افزود: «جنبه دوم اما شاید جذابتر باشد؛ باستانشناسی تاریخ را از دل زمین بیرون میکشد. اگر تاریخ، متنی خواندنی است، باستانشناسی، عینیت آن متن است. شما وقتی به تختجمشید میروید، تاریخ هخامنشی را نمیخوانید، بلکه آن را میبینید؛ در معماری، در نظم ستونها، در نقشبرجستهها و در آثار تمدنی که بر جای مانده است.»
دکتر لباف خانیکی ادامه داد: «گاه دادههای باستانشناسی حتی موجب اصلاح روایتهای تاریخی میشوند. نمونه مشهور آن، ماجرای کمبوجیه است. هرودوت او را پادشاهی دیوانه میخواند که در فتح مصر معابد را ویران کرد، کاهنان را شکنجه داد و گاو مقدس آپیس را کشت. اما در معبد سراپیوم ممفیس، تابوتی کشف شد که گاو آپیس را کاملاً محترمانه مومیایی کرده بودند و بر روی آن کتیبهای هیروگلیفی کمبوجیه را "فرزند رع، فرعون بزرگ مصر" معرفی میکند. این شواهد نشان میدهد که برخلاف روایت هرودوت، کمبوجیه نه تنها بیاحترامی نکرده، بلکه مناسک مذهبی مصر را رعایت کرده است. از همینرو دادههای باستانشناسی توانستهاند برخی از تحریفهای تاریخی را آشکار کنند.»
او در پایان تأکید کرد: «برای شناخت درستتر تاریخ، و بهویژه در مسیر فهم صحیح ایده ایران، ناگزیر باید به باستانشناسی توجه کرد؛ چرا که بسیاری از صفحات گمشده یا تحریفشده تاریخ در لابهلای لایههای فرهنگی و آثار باستانی نهفتهاند، و تنها این علم است که میتواند آنها را بازیابی و بازخوانی کند.»
تداوم تاریخی ایده ایران در موزه ملی؛ بازتاب فرهنگ ایرانی در ویترین تاریخ
در ادامه گفتوگو، آقای امین داوودی با اشاره به نقش موزه ملی ایران در نمایش تداوم تاریخی ایده ایران گفت: «ایده ایران و مفهوم ایران را میتوان در موزه ملی ایران بهصورت ملموس مشاهده کرد. این موزه همانند تونلی از زمان، ردپای انسان ایرانی را از دوران پیش از تاریخ تا روزگار معاصر در خود جای داده است. در ویترینهای موزه ملی، تداوم تاریخی فرهنگ ایران به روشنی دیده میشود؛ زنجیرهای پیوسته از دوران باستان تا دوره اسلامی و دوران جدید که نمایانگر پویایی و استمرار فرهنگ ایرانی است.»
دکتر لباف خانیکی در این ارتباط افزود: «در واقع شما از یک بُعد ملموس فرهنگ سخن میگویید که در ویترینهای موزه ملی تجلی یافته است. این جنبه از فرهنگ دقیقاً همعرض زبان ایرانی است. همانطور که امروز ما به زبان فارسی سخن میگوییم، مهرداد اشکانی، اردشیر ساسانی، کوروش، داریوش و خشایارشا نیز به زبانهای ایرانی سخن میگفتند. در تقسیمبندی زبانشناسی این زبانها به سه دوره ایرانی باستان، ایرانی میانه و ایرانی نو تقسیم میشوند؛ اما در جوهره، همه نماینده فرهنگی واحد هستند.»
لباف خانیکی در ادامه گفت: «زبان، نماینده فرهنگ است و این پیوستگی را میتوان در تمامی شئون فرهنگی ایران مشاهده کرد. همانگونه که زبان ایرانی در طول تاریخ دچار تحول شده اما پیوستگی خود را حفظ کرده است، در سفالگری نیز ایران باستان، ایران میانه و ایران نو را داریم. همین روند در معماری، در شعر و ادبیات و در سایر هنرها تکرار میشود. تمام این عناصر، اجزای یک بسته فرهنگی واحد هستند که ما آن را "فرهنگ ایرانی" مینامیم.»
او در پایان با اشاره به جنبه پژوهشی این موضوع گفت: «در واقع همانطور که زبانشناسان ریشه واژگان را جستوجو میکنند، میتوان آثار ملموس فرهنگی را نیز ریشهیابی کرد و باستانشناسی را در این مسیر بهکار گرفت. موزه ملی ایران با مجموعه آثارش، بهترین نقطه برای مشاهده این تداوم و برای بازشناسی مفهوم تاریخی و فرهنگی ایران است.»/آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید