احمد رشیدی‌نژاد

روزنامه آسیا-در سرنوشت‌سازترین نقطه اوراسیا، جنگی که باید در چند روز پایان می‌یافت، اکنون وارد سومین سال خود شده است. این دیگر صرفا یک درگیری مرزی نیست، بلکه تجلی مدرن و خونین «بازی بزرگ» تاریخی است. رقابتی ژئوپلیتیک که بر سر کنترل قلب تپنده جهان بری (قدرت خشکی) در جریان است. برای درک عمق این بن‌بست استراتژیک، باید آن را در چارچوب کهنِ «بازی بزرگ» و با ابزارهای تحلیلی نظریه‌های مدرن ژئوپلیتیک تشریح کرد.

نخست، باید به سراغ نظریه کلاسیک سر هالفورد مکیندر رفت. او اوراسیا را «جزیره جهانی» و بخش درونی آن ـ روسیه، اوکراین و آسیای مرکزی ـ را «هارتلند» یا «قلب زمین» می‌نامید. قاعده معروف او امروز با صدایی رسا طنین‌انداز است: «هر که بر اروپای شرقی حکومت کند، بر هارتلند مسلط خواهد شد؛ هر که بر هارتلند مسلط شود، بر جزیره جهانی حکومت خواهد کرد و هر که بر جزیره جهانی حکومت کند، بر جهان مسلط خواهد شود.» اوکراین، پل ارتباطی بین اروپا و آسیا، دقیقا در مرکز این هارتلند جای گرفته است. 

از این منظر، حمله روسیه یک توسعه‌طلبی ساده نیست، بلکه حرکتی است برای حفظ کنترل خود بر هارتلند و جلوگیری از محاصره توسط ناتو. از سوی دیگر، پافشاری غرب برای حفظ اوکراین، تلاشی است برای نفوذ به درون این هارتلند و تضعیف دائمی رقیب اوراسیایی. بنابراین، بن‌بست کنونی، بن‌بستی در اجرای قاعده مکیندر است؛ هیچ یک از دو بازیگر اصلی این بازی بزرگ آنقدر قوی نیستند که قاعده را به نفع خود به پایان برسانند، اما هر دو آنقدر قدرتمند هستند که مانع پیروزی طرف مقابل شوند. این جنگ، یک «بازی با مجموع صفر» در کلاسیک‌ترین حالت خود است: یا روسیه بر هارتلند مسلط می‌شود، یا غرب آن را می‌شکافد، و در میانه این دو امر، بن‌بست متولد شده است.

اگر «بازی بزرگ» نقشه راه باشد، «واقعگرایی» موتور محرکه آن است. در این پارادایم، دولت‌ها در یک سیستم آنارشیک، همواره در پی قدرت و امنیت از طریق توازن قوا هستند. جنگ اوکراین، نمایشی تمام‌عیار از این مکانیسم است. حمایت نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی بی‌سابقه ناتو از کیِف، پاسخی کلاسیک برای ایجاد «توازن قوا» در برابر قدرت روسیه است. در مقابل، مسکو نیز با بسیج اقتصاد جنگی، تقویت پیوندهای استراتژیک با چین، ایران و کره شمالی، و استفاده از اهرم انرژی، در حال ایجاد یک «قطب قدرت متقابل» است. اینجاست که بن‌بست کنونی، عمق تراژیک خود را نشان می‌دهد: توازن قوا به «توازن وحشت» تبدیل شده است. 

قدرت نظامی متعارف ناتو برتری کیفی دارد، اما روسیه با اتکا به زرادخانه هسته‌ای خود، یک بازدارندگی استراتژیک ایجاد کرده است. نتیجه، بن‌بستی سهمگین است که در آن، پیشروی میدانی با هزینه‌ای نجومی و با گام‌هایی کوچک انجام می‌شود. این، ویژگی ذاتی بسیاری از فصل‌های تاریخ «بازی بزرگ» است: وقتی دو امپراتوری به نقطه تعادل می‌رسند، جنگ فرسایشی جایگزین پیروزی قاطع می‌شود.

اما بازی بزرگ قرن بیست‌ویکم، تنها بر سر نقشه‌ها و موازنه قوا نیست. بلکه «جنگ بر سر هویت» بعدی دیگر از این بحران است. این نبرد، تنها بر سر اوکراین به عنوان یک قلمرو نیست، بلکه بر سر اوکراین به عنوان یک «ایده» است. از یک سو، روایت مسکو از «بازپس‌گیری جهان روسی» و تمدن اوراسیایی متمایز از ارزش‌های لیبرال غربی قرار دارد. از سوی دیگر، روایت کیِف از «انتخاب اروپا»، دموکراسی و تعلقات به جهان آزاد غربی ایستاده است. این تقابل هویتی، بر شدت درگیری می‌افزاید و فضای مانور برای دیپلماسی را محدود می‌کند. در بازی بزرگ کلاسیک، می‌شد با معامله‌ای سرزمینی به توافق رسید، اما وقتی هویت یک ملت به میدان آید، سازش به معنای شکست وجودی تلقی می‌شود. این بعد پست‌مدرن، بن‌بست را عمیق‌تر و خروج از آن را پیچیده‌تر کرده است.

از طرفی، هیچ تحلیل کاملی از این بن‌بست بدون پرداختن به بعد اقتصادی آن ممکن نیست. بازی بزرگ همواره بر سر مسیرهای تجاری و منابع ثروت نیز جریان داشته است. امروز، این عرصه خود به میدانی مستقل تبدیل شده است. تحریم‌های بی‌سابقه غرب علیه روسیه، حمله‌ای تمام‌عیار برای فلج کردن اقتصاد این کشور بود. با این حال، اقتصاد روسیه با تغییر شرکای تجاری به سمت چین، هند و جهان جنوب، و با درآمدهای انرژی، جان‌سختی نشان داده است. 

در مقابل، مسکو و متحدانش به رهبری پکن، به سرعت در حال ساخت یک «نظام جهانی موازی» هستند: ایجاد سیستم‌های پرداخت جایگزین مثل سوئیفت روسی(SPFS) و ترویج مبادلات غیردلاری، و توسعه کریدورهای تجاری و لجستیکی جدید (مانند جاده ابریشم جدید). اینجا نیز یک بن‌بست اقتصادی مشاهده می‌شود: تحریم‌های غرب نتوانسته روسیه را به زانو درآورد، و تلاش‌های روسیه و چین نیز هنوز نتوانسته سلطه دلار را به طور کامل در هم بشکند. این بن‌بست اقتصادی، بازتابی دقیق از بن‌بست نظامی در جبهه‌های نبرد است.

جمع‌بندی

بن‌بست استراتژیک در اوکراین را نمی‌توان یک «توقف» ساده دانست. این بن‌بست، نشانه یک «گذار ژئوپلیتیک تاریخی» است؛ زمانه‌ای که نظم تک‌قطبی به رهبری آمریکا در حال سپری کردن واپسین روزهای خود است و نظم چندقطبی جدید، در میان درد و خون متولد می‌شود. این گذار، ناگزیر خشونت‌بار و بی‌ثبات است. آینده این بازی بزرگ در اوکراین به چند عامل بستگی دارد: توانایی غرب و روسیه برای مدیریت این گذار، تحولات داخلی در بازیگران اصلی، و نقش قدرت‌های میانه. 

در کوتاه‌مدت، جنگ فرسایشی محتمل‌ترین سناریو است. اما در درازمدت، تاریخ به ما می‌آموزد که هیچ بن‌بستی ابدی نیست. سوال این نیست که آیا این بن‌بست شکسته خواهد شد، بلکه این است که چگونه شکسته خواهد شد: با یک فوران خشونت جدید، یا با ظهور یک خرد جمعی برای تعریف دوباره قواعد بازی بزرگ در قرن جدید؟ پاسخ به این سوال، نه تنها سرنوشت اوکراین، که تراژدی قرن ما را رقم خواهد زد.

احمد رشیدی‌نژاد، پژوهشگر ژئوپلیتیک

آسیانیوز