احمد رشیدی‌نژاد
روزنامه آسیا_در میانه تلاش‌های بین‌المللی برای یافتن راه‌حل برای جنگ اوکراین، شکافی عمیق و معنادار میان دو متحد دیرین، یعنی ایالات متحده و اروپا، پدیدار شده است. این شکاف، که نه یک اختلاف ساده بر سر تاکتیک‌ها، بلکه بازتاب تفاوتی بنیادین در دیدگاه‌های ژئوپلیتیک، درک منافع ملی و تعریف «صلح» است، با ارائه طرح ۲۸ بندیِ منتسب به دونالد ترامپ و جایگزینی قاطعانه آن از سوی تروئیکای اروپایی متشکل از آلمان، فرانسه و بریتانیا، عینیت یافته است. این تقابل صحنه‌ای را رقم زده که در آن به نظر می‌رسد غرب واحدی وجود ندارد، بلکه دو رویکرد متمایز و تا حد زیادی متضاد در حال رقابت برای شکل‌دهی به آینده اروپا و نظم بین‌المللی هستند.
طرح صلح اروپا که از سوی تروئیکای اروپایی تهیه شده، اگرچه بر مبنای طرح واشنگتن شکل گرفته، اما با بازبینی بند به بند و اعمال تغییرات و حذف‌های اساسی، به جایگاهی کاملا متمایز دست یافته است. این طرح نه تنها بندهای بحث‌برانگیز طرح آمریکا از جمله واگذاری قلمرو، اعمال محدودیت‌های شدید نظامی، و چشم‌پوشی از پیگرد حقوقی روسیه را کنار گذاشته، بلکه بر لزوم احترام کامل به حاکمیت اوکراین و پایبندی به اصول منشور ملل متحد تأکید می‌ورزد. تفاوت‌های کلیدی این دو طرح در جزئیات آن‌ها آشکار می‌شود. بر اساس طرح اروپا، مذاکرات درباره قلمرو تنها پس از توافق بر سر آتش‌بس و با اتکا بر خط مقدم فعلی آغاز خواهد شد، حال آنکه نظارت بر این آتش‌بس نیز باید با توافق دو طرف و زیر نظر آمریکا انجام پذیرد.
در تقابلی آشکار با پیشنهاد کاخ سفید، طرح اروپایی هیچ الزامی برای عقب‌نشینی اوکراین از شهرهای تحت کنترلش در دونباس پیشنهاد ‌نمی‌کند و موضوع عضویت آینده این کشور در ناتو را – اگرچه با یادآوری عدم اجماع کنونی – کاملا مسکوت نمی‌گذارد. دیگر پیشنهادهای برجسته اروپا شامل موارد زیر است: واگذاری نیروگاه هسته‌ای زاپوریژیا به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و تقسیم مساوی انرژی تولیدی آن بین روسیه و اوکراین؛ محدود کردن شمار نیروهای نظامی اوکراین در دوران صلح به ۸۰۰ هزار نفر (یعنی ۲۰۰ هزار نفر بیش از سقف پیشنهادی آمریکا)؛ و تخصیص دارایی‌های مسدود شده روسیه به بازسازی اوکراین، به جای بخشیدن بخشی از آن به سرمایه‌گذاران آمریکایی.
علاوه بر این، طرح اروپا دو بند دیگر پیش‌نویس آمریکا را نیز نپذیرفته است: نخست، رد پیشنهاد استقرار یک نیروی حافظ صلح به رهبری فرانسه و بریتانیا، و دوم، اعمال محدودیت بر محل استقرار هواپیماهای ناتو. در عوض، طرح اروپا یک مکانیسم انگیزشی برای روسیه در نظر گرفته است: در صورتی که مسکو به یک «صلح پایدار» احترام بگذارد، تحریم‌های اعمال شده از سال ۲۰۱۴ به تدریج کاهش یافته و این کشور مجددا به جمع گروه هشت بازخواهد گشت. این تقابل بنیادین، پرسش‌های حیاتی را برمی‌انگیزد: چرا اروپا حاضر به پذیرش طرحی که ظاهرا به پایان سریع جنگ می‌انجامد نیست؟ و اصولا ترامپ با پیش کشیدن چنین طرحی به دنبال دستیابی به چه اهدافی است؟
نخست، از منظر اروپا، جنگ اوکراین صرفا یک مناقشه مرزی نیست، بلکه آزمونی سرنوشت‌ساز برای آینده امنیت قاره در دهه‌های پیش رو به‌شمار می‌آید. پذیرش طرحی که خواسته‌های مسکو را در قالب یک سند رسمی بین‌المللی مشروعیت می‌بخشد، در حقیقت امضای حکم پایان نظمی است که پس از جنگ جهانی دوم بر پایه قانون بنا شد. برای کشورهایی چون لهستان، جمهوری چک و دولت‌های بالتیک – که روزگاری در سایه پرده آهنین زیسته‌اند – چنین طرحی چیزی جز پاداشی برای تجاوزگری روسیه و دعوتی به درگیری‌های تازه نیست. آنان هشدار می‌دهند که اگر مسکو بتواند با زور بخشی از خاک اوکراین را به قلمرو خود بیفزاید، چه تضمینی وجود دارد که این سناریو در آینده برای دیگر کشورها تکرار نشود؟
اروپا خود نیز مستقیما زیر بار پیامدهای این جنگ خم شده است: از موج بی‌پایان پناهجویان گرفته تا شوک‌های انرژی و بی‌ثباتی در مرزهای شرقی. در محافل خصوصی، مقام‌های اروپایی انتقادهای تندی نسبت به پیش‌نویس آمریکا مطرح کرده‌اند و آن را خطری برای نظم جهانی دانسته‌اند. به گزارش گاردین، یکی از مقامات اروپایی بر این باور است که پوتین می‌کوشد عقربه‌های ساعت را سی سال به عقب بازگرداند و معماری امنیتی اروپا را به وضعیت گذشته برساند؛ همان خواسته‌هایی که اندکی پیش از تهاجم تمام‌عیار خود مطرح کرده بود.
او یادآور شد که رئیس‌جمهور روسیه خواستار عقب‌نشینی نیروهای ناتو به مرزهای سال ۱۹۹۷ بود؛ زمانی که هنوز کشورهای بالتیک و اروپای مرکزی به پیمان ترانس‌آتلانتیک نپیوسته بودند. از این رو، برای اروپا، صلح به هر قیمتی پذیرفتنی نیست.

صلحی پایدار است که بر پایه به رسمیت شناختن حاکمیت اوکراین بنا شود، مسیر پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا و ناتو – هرچند در آینده‌ای دور – همچنان گشوده بماند، و هزینه بازسازی اوکراین از محل دارایی‌های مسدودشده روسیه تأمین گردد.
اما در آن سوی اقیانوس اطلس، محاسبات استراتژیک واشنگتن ــ دست‌کم در قرائتی که ترامپ نمایندگی می‌کند ــ به‌کلی متفاوت است. از نگاه او، اوکراین نه یک «منفعت حیاتی» برای ایالات متحده، بلکه بحرانی پرهزینه و مانعی در مسیر اولویت‌های بزرگ‌تر ژئوپلیتیک به شمار می‌آید. در اندیشه ترامپ و مشاورانش، کانون اصلی راهبرد کلان آمریکا مهار چین است؛ رقیبی که تنها قدرت بالقوه برای به چالش کشیدن هژمونی جهانی واشنگتن محسوب می‌شود. تداوم جنگ اوکراین، به معنای فرسایش ذخایر تسلیحاتی، صرف منابع مالی هنگفت و انحراف توجه از منطقه حیاتی هند – پاسیفیک است. از این رو، هدف فوری در این محاسبه، «پایان دادن به جنگ» در کوتاه‌ترین زمان ممکن و به هر قیمتی است؛ حتی اگر این پایان، پذیرش سلطه روسیه بر بخشی از خاک اوکراین را در پی داشته باشد.
در این نگاه، از دست رفتن چند استان شرقی اوکراین بهایی است که باید برای آزاد کردن دستان آمریکا در رقابت با چین پرداخت شود. ترامپ با رویکردی معامله‌گرایانه و مبتنی بر واقعگرایی، امیدوار است که اعطای امتیاز در پرونده اوکراین، امکان مدیریت روابط با مسکو را فراهم سازد و حتی شکافی در اتحاد استراتژیک روسیه و چین ایجاد کند. بندهایی از طرح اولیه که خواستار کاهش چشمگیر توان نظامی اوکراین و چشم‌پوشی از پیگرد جنایات جنگی روسیه است، در همین چارچوب به‌مثابه امتیازاتی ضروری برای جلب رضایت پوتین و بستن پرونده اوکراین تلقی می‌شوند. برای ترامپ، این یک «معامله بزرگ» است؛ معامله‌ای که در آن اوکراین قربانی می‌شود تا اهداف کلان‌تر و استراتژیک آمریکا در برابر چین محقق گردد.
در نهایت، این تقابل میان واشنگتن و متحدان اروپایی‌اش، تنها بر سر جزئیات یک طرح صلح نیست، بلکه نبردی بر سر ماهیت نظم بین‌المللی آینده است. طرح ترامپ، که به نظر می‌رسد «فهرست آرزوهای پوتین» را منعکس می‌کند، جهان را به عرصه‌ای برای معاملات قدرت‌های بزرگ تقلیل می‌دهد، جایی که حقوق حاکمیت کشورهای کوچک‌تر قربانی مصالحه‌های ژئوپلیتیک می‌شود. در مقابل، طرح اروپا – با همه چالش‌های عملی آن – سعی دارد از اصولی دفاع کند که برای هفت دهه صلح و ثبات نسبی در قاره اروپا ضروری بوده‌اند. عواقب این اختلاف بسیار فراتر از اوکراین است. اگر طرح ترامپ به گونه‌ای تحمیل شود، نه تنها اعتماد متحدان اروپایی به رهبری آمریکا را به شدت تضعیف می‌کند، بلکه این پیام خطرناک را به جهانیان می‌فرستد که تجاوز نظامی در نهایت می‌تواند سودآور باشد!
از سوی دیگر، اگر اروپا بتواند در برابر فشار واشنگتن بایستد و طرح خود را به پیش ببرد، نشان‌دهنده ظهور یک قطب مستقل‌تر در غرب خواهد بود که منافع امنیتی خود را مستقل از نوسانات سیاسی در آمریکا تعریف می‌کند. در این میان، اوکراین در مرکز این طوفان ژئوپلیتیک گرفتار آمده است. زلنسکی با انتخابی دشوار روبروست: تسلیم شدن در برابر طرحی که حاکمیت کشورش را نقض می‌کند، یا خطر از دست دادن حمایت حیاتی مهم‌ترین متحدش. نتیجه این جدال نه تنها سرنوشت اوکراین، بلکه اعتماد اروپا به رهبری آمریکا و توازن قدرت جهانی در دهه‌های پیش رو را تعیین خواهد کرد.

احمد رشیدی‌نژاد، پژوهشگر ژئوپلیتیک

آسیانیوز