مهدی اللهیاری، شاهنامهپژوه
روزنامه آسیا-اشعار و آثار ادبی ایران زمین، پیامد و بازتاب وسیعی در فرهنگ کنونی ما دارد و این میراث گرانسنگ ایران فرهنگی، همچون چشمه جوشان بخش مهمی از نیازهای نسلهای جدید را سیراب تواند کرد. شاهنامه فردوسی یکی از این چشمههای اصلی در فرهنگ ایران کنونی است که مورد توجه دانشوران ادبی است. شاید بتوان شاهنامه را مانند یک قلمرو و گنبد فرهنگی برای نسلهای جدید دانست و از جهاتی میتوان گفت که این گنبد فرهنگی بسان سپر دفاعی عمل نموده و قادر است در برابر تهدیدهای فرهنگی و ادبی از هویت، حیثیت و ملیت ایرانیان پاسبانی کند.
در نگاهی تطبیقی برخی مواریث مکتوب ادبی و فرهنگی مانند شاهنامه فردوسی و تکمله امروزین آن شاهنامه امین با منابع سابق، همعصر و لاحق خود تفاوتهای بنیادین دارند. از جمله بروزرسانی هر اثر لاحق نسبت به آثار سابق که البته رمز برتری و جاودانگی آنها نیز محسوب میگردد. برای نمونه، شاهنامه ابومنصوری همعصر با شاهنامه فردوسیست؛ یعنی فاصله زمانی کمابیش پنجاه سال. با این وجود از شاهنامه ابومنصوری جز مقدمهای کوتاه هیچ نمانده است.
فردوسی با بروزرسانی محتوای منابعی که در اختیار داشته (شاهنامه ابومنصوری، خداینامهها و سایر روایات) توانسته است پهلوانان را به چرخه حیات بازگرداند، جان بخشیده، پویا و جاودانه نماید. فردوسی با این پدیده آشنایی کامل دارد و بهخوبی میداند که اگر روایات کهن را بروزرسانی ننماید، مرور زمان آنها را بلعیده و دیر یا زود به فراموشی سپرده خواهند شد. به همین دلیل خواننده در جایجای شاهنامه با روایاتی روبهرو میشود که هرچند سراینده مدعی میگردد «ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﺮﻭ ﺳﺎﻟﯿﺎﻥ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ» لیکن تحت تأثیر باورهای اسلامی هستند.
فردوسی داستانهای کهن ایرانی را از منابع گوناگون (اعم از کتبی و شفاهی) گردآوری نموده، سپس به نیروی دانش و حکمت و خرد خویش بزرگترین شاهکار ادبی حماسی را آفریده است. به دیگر زبان، اغلب مطالب شاهنامه در قالب اسطوره در ناخودآگاه جمعی هویت ایرانیان وجود داشته که در پی یورش بیگانگان، جنبه کاربردی خود را از دست داده، اما تحت تاثیر شاهکار فردوسی دیگر بار جان میگیرد.
فردوسی با بهروزرسانی اساطیر و قصص پهلوانی، در حقیقت همان داستانهای کهن ایرانیان را اما در قالبی نو، پویا و قدرتمند به ایرانیان پیشکش نموده است. اگر شاهنامه فردوسی را از این منظر نگاه کنید، عملا آن را شبیه به رسانهای میبینید که با گذشت بیش از هزار سال، همچنان در خدمت ایرانیان بوده و توانسته چیزهایی را که مربوط به خودِ ایرانیان بودهاند را زیباتر و جذابتر کند.
پروفسور حسن امین نیز در نگارش و سرایش شاهنامه امین که تکمله شاهنامه فردوسی است، همان رویکرد فردوسی را پیش گرفته است. بدین جهت شاهنامه امین نسخه آپدیتشده شاهنامه فردوسی میباشد و در جایگاه یک سامانه دفاعی قابلیت آن را دارد که بهطور همزمان به چندین تهدید فرهنگی پاسخ دهد. از جمله تهدیدهای فرهنگی که در روزگار کنونی رخ داده و البته دردناک مینماید، «حذف جشن سده» از شاهنامه فردوسی در تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق است.
جشن سده میراث ملی ایرانیان است و جملگی ایرانیان آن را به لحاظ فرهنگی و هویتی بسیار ارزشمند میدارند. خوشبختانه مهمترین منابع ادبی و هویتی این مرزوبوم از جمله شاهنامه فردوسی نیز دربردارنده اشارات گسترده به این جشن هستند. فردوسی در جایجای شاهنامه به جشن سده اشاره نموده، هوشنگ را بنیانگذار جشن سده شناسایی میکند.
بر اساس گزارش فردوسی روزی هوشنگ پیشدادی با تنی چند در حال عبور از راهی کوهستانیست که ناگهان چیزی دراز و سیاه توجه او را به خود جلب میکند. هوشنگ در زمان سنگی به سوی او پرتاب میکند، اما بهجای آنکه سنگ به مار اصابت کند، با سنگ دیگری برخورد نموده که در ادامه موجب پدید آمدن آتش میگردد. با کشف آتش زندگی انسان متحول میشود. بیتهای زیر مربوط به داستان هوشنگ و کشف آتش و بنیاد نهادن جشن سده میباشد که دکتر جلال خالقی مطلق آنها را به استناد دلایل پنجگانه، «الحاقی» شمرده و از متن رانده است:
یکی روز شاه جهان سوی کوه/ گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون/ ز دود دهانش جهان تیرهگون
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ/ گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی رهانید دست/ جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد/ همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز/ از این طبع سنگ آتش آمد فراز
اما پروفسور امین، درباره جشن سده، نخست، به نثر روایت کشف آتش به دست هوشنگ و سپس جشن پیروزی فریدون بر ضحاک را منشأ این جشن دانسته و در خاتمه چنین سروده است:
سده، جشن آتش به رسم کهن/ خود از کشف آتش بگوید سخن
که هوشنگ روزی فتادی به راه/ ولی شد گرفتار ماهی سیاه
چو هوشنگ افکند سنگی به مار/ از آن سنگ برخاست ناگه شرار
شراره به خشکیده برگ و درخت/ رسید و به پا آتشی گشت سخت
منابع:
۱. شاهنامه فردوسی، به تصحیح جلال خالقی مطلق، انتشارات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
۲. شاهنامه امین، اثر سیدحسن امین، انتشارات دایرهالمعارف ایرانشناسی
آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید