پروفسور سیدحسن امین
به گزارش روزنامه آسیا- چند روز پیش خبر درگذشت عزیزی دیگر در دیار غربت رسید. این بار نوبت همسر استاد زندهیاد دکتر محمد مشایخی، رئیس اسبق دانشسرای عالی و دانشگاه تربیت معلم بود که دور از وطن در واشنگتندیسی دنیا را وداع گفت و به ابدیت پیوست.
من البته پیش از آنکه او را دیده باشم، با شوهر دانشورش دکتر مشایخی آشنا بودم. دکتر مشایخی از اعضای قدیمی حزب ایران بود، حزب سوسیال دموکراتی که در ۱۳۲۳ تأسیس شد و بزرگانی همچون اللهیار صالح، دکتر شاپور بختیار و مهندس علیقلی بیانی دبیرکل آن بودند و من نیز از جوانی به یمن دیدار مهندس علیقلی بیانی، نوه اعتضادالسلطنه وزیر علوم ناصرالدینشاه، در حلقه شاگردان استادم آقا محمد سنگلجی افتخار عضویت آن حزب را داشتهام، حزبی که شعارش داد، کار، آزادی بود و اینکه ایران باید برای ایرانی و به دست ایرانی آباد شود.
حزب ایران ستون فقرات جبهه ملی بود. مهندس علیقلی بیانی اما از جبهه ملی فاصله گرفته بود، یعنی به دلیل بستگی به باقرخان کاظمی، از انتخاب نشدن او به ریاست شورای مرکزی گلهمند بود و لذا در فعالیتهای بعدی جبهه ملی مشارکت و در گردهماییهایشان شرکت نمیکرد. لذا مهندس نظام موحد را به قائم مقامی خود در جبهه معرفی کرد. بعدها هم که من تاریخچه حزب ایران را در مجله حافظ به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس حزب منتشر کردم، با این که مقاله مشترکا نوشته شده بود، نه تنها نام بیانی مقدم بر موحد آمده بود، بلکه در روی جلد مجله فقط نام بیانی دبیرکل را بدون ذکر نام قایم مقامش آوردیم.
از همان اوان من سخنگوی حزب ایران و مسئول تبلیغات حزب بودم. به علاوه حزب در دولت اول اصلاحات در زمان خاتمی تصمیم گرفت که حزب را به صورت یک حزب سیاسی قانونی و شناسنامهدار فعال کند و بدون ترس مثل دوران شاه که اللهیار صالح دبیرکل حزب در انتخابات دوره بیستم از کاشان کاندیدا شد. در واقع برای آنکه حزب بتواند برای مجلس و ریاستجمهوری کاندیدا معرفی کند، در اقدام برای اخذ مجوز برای حزب کوشیدم.
پس از اینکه جبهه ملی پلنوم اللهیار صالح را در ۱۳۸۲ برگزار کرد، ما هم پلنوم حزب ایران را در خانه ابراهیم منتصری برگزار کردیم و من هم کاندیدا بودم و رأی دادم و رأی گرفتم و به عنوان سخنگو ابقا شدم. پس از چندی اول موحد از دنیا رفت و ما کمیته مرکزی را در خانه بیانی در کامرانیه کوچه طاووس تشکیل میدادیم و حزب به من تکلیف کرد که خود را کاندیدای ریاستجمهوری کنم، دکتر صراف به خط خود متنی نوشت و آن ا به امضای مردم رسانید، اما در نهایت من ساختار سیاسی کشور را مناسب ورود حزب فاقد مجوز ندانستم و هیچگاه در هیچ انتخاباتی ثبتنام نکردم، در حالی که زندهیاد دکتر هرمیداس باوند و دو سه تن دیگر از جبهه ملی پنجم به صورت نمادین برای ثبتنام در انتخابات مجلس حضور یافتند.
من فقط نمونهای چند از طومارهایی را که در پشتیبانی کاندیداتوری من برای ریاستجمهوری امضا شده بود، برای ثبت در تاریخ در ملحقات کتاب ایراننامه تاریخ منظوم ایران چاپ کردم. اخذ مجوز برای حزب ایران مستزم اصلاح اساسنامه آن بود و من که پس از فوت موحد و بعد از او فوت بیانی دبیرکل آن حزب شده بودم، با تشکیل هیأت مؤسس و در مقام ریاست هیأت مؤسس با حمایت و همکاری سرلشکر ناصر فربد، در دولت دوم اصلاحات در ریاستجمهوری حسن روحانی با خانه احزاب و وزارت کشور تماس گرفتم که با آن نیز موافقت نشد.
کجا بودم؟ دکتر محمد مشایخی عضو قدیمی حزب ایران پس از مهاجرت معکوس من از انگلستان به ایران و در اوج همکاری من با بابک موسوی برای احیای دوباره حزب، در حزب ایران فعالیت نداشت، اما من او را در دوره سیاری که به محوریت مرحوم مسعود هدایت، معاون ثابت وزارت دادگستری، بزرگ خاندان هدایت و متولی موقوفات مخبرالدوله و مخبرالسلطنه داشتیم، زیارت میکردم.
اعضای ثابت این دوره، مرحومان دکتر حسین نجفی وزیر اسبق دادگستری، یحیی صادق وزیری وزیر اسبق دادگستری، دکتر شمسالدینی عالمی کفیل اسبق وزارت دادگستری، فضلالله کاسمی نماینده مجلس از ساری و دادیار دیوان عالی کشور، دکتر سیدعلی صدارت رئیس شعبه دیوان عالی کشور، محمود صمصامی مهاجر رئیس شعبه دیوان عالی کشور، مهندس علی اکبر سبحانی عضو مؤسس حزب ایران، دکتر علی اکبر صادقی استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی، شوهرخواهر امام موسی صدر و پدر همسر سیدمحمد خاتمی، دکتر حبیبالله هدایت رئیس انستیتو تغذیه، دکتر سیفالله وحیدنیا نماینده مجلس از اصفهان، مدیر مجله وحید و برادرزاده وحید دستگردی. مهدی امیرسرداری وکیل دادگستری و نوه سپهدار تنکابنی رئیسالوزرای عصر احمدشاه و بزرگانی از این دست بودند.
دکتر مشایخی افزون بر مدیریت آموزش و پرورش و تعلیمات عالیه، مترجم چندین کتاب مفید بود که یکی از آنها در قبل از انقلاب، برنده جایزه کتاب سال شده بود. برادر او دکتر مرتضی مشایخی هم استاد پیشکسوت طب اطفال و از همکاران دکتر محمد قریب پدر طب اطفال بود که دفتر اشعار او با عنوان «آتش نهفته» با مقدمه من چاپ شد.
باری، اشرف حبیبی همسر چنین شخصیتی بود و در مقام انسانی والا، همسری دانا، مادری توانا، خواهری مهربان، خاله و عمهای دلسوز و مشاور و راهنمایی صادق و تأثیرگذار بود. روحش شاد و یادش گرامی. ثمره حیات پربار اشرف حبیبی و همسرش دکتر محمد مشایخی، تربیت فرزندانی تحصیلکرده، موفق و افتخارآفرین است که آقای حسن داودزاده در مقالهای که در معرفی دکتر مشایخی در ماهنامه حافظ نوشتهاند، گوشهای از موفقیتهای آنان را بر قلم آوردهاند.
درگذشت این همسر و مادر نمونه و فرشته اخلاق و انسانیت را تسلیت میگویم و برای آن عزیز سفرکرده بخشایش الهی و برای بازماندگان گرامی دلآرامی و شکیبایی آرزو دارم و خوشحالم که به این مناسبت چیزی بر قلم آوردم، به این بهانه بخشی مغفول از تاریخچه حزب ایران و شخصیتهای مطرح کشورمان را در این غوغای تحریف تاریخ ثبت کردم.
دیدگاه خود را بنویسید