علی زنداکبری
روزنامه آسیا-رابرت ردفورد، بازیگر و کارگردان توانا، متواضع و محبوب دنیای سینما، صبح سهشنبه در 89 سالگی درگذشت. وی بیشتر بهعنوان یک مرد باشخصیت و مردمی در اواخر دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شهره بود و از لحاظ ظاهری به خاطر موهای مجعد و طلاییاش شناخته میشد.
همه اینها در حالی بود که وی یک فیلمساز موفق، فعال محیط زیستی متعهد و کارآفرینی فرهنگساز بود. ردفورد برای ملودرام خانوادگی «مردم عادی» (۱۹۸۰)، جایزه اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد. او در طول دوران حرفهای خود که بیش از شش دهه به طول انجامید، دو جایزه اسکار، از جمله یک جایزه افتخاری در سال ۲۰۰۲، و سه جایزه گلدن گلوب، از جمله جایزه سیسیل بی. دمیل به عنوان یک عمر دستاورد هنری را در سال ۱۹۹۴ از آن خود کرد.
چارلز رابرت ردفورد جونیور در ۱۸ آگوست ۱۹۳۶ در شهر سانتا مونیکا، از مارتا هارت و چارلز رابرت ردفورد پدر، شیرفروشی که به حسابدار یک شرکت نفتی تبدیل شد، متولد گردید او به هنر و ورزش علاقهمند بود و در سال ۱۹۵۴ از دبیرستان ون نویس فارغالتحصیل شد و مدت کوتاهی در دانشگاه کلرادو تحصیل کرد. سپس مدتی را در اروپا گذراند و تجربیات زیادی کسب کرد و به خوبی با فرهنگ اروپائی آشنا شد، اما سرانجام به نیویورک نقل مکان کرد و در آکادمی هنرهای نمایشی آمریکا ثبت نام کرد و اولین بازی خود را در برادوی با نمایش «داستان بلند» (۱۹۵۹) انجام داد و در ادامه در چندین نمایش تلویزیونی محبوب اوایل دهه ۱۹۶۰، از جمله «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند» و «منطقه گرگ و میش» ایفای نقش نمود.
با ایفای نقش در نمایش «پابرهنه در پارک» (۱۹۶۳) موفقیت مهمی به دست آورد که او را به سمت نقشهای مکمل در فیلمها، از جمله کمدی نامتعارف الک گینس «موقعیت ناامیدکننده... اما نه جدی» (۱۹۶۵) و داستان تجاری «درون دیزی کلاور» (۱۹۶۵) با بازی ناتالی وود، سوق داد. که دومی اولین جایزه گلدن گلوب (بهترین ستاره جدید) را برای ردفورد به ارمغان آورد. رابرت با بازی در کنار جین فوندا در هر دو فیلم «تعقیب» (۱۹۶۶) با محوریت فرار از زندان و نسخه سینمایی «پابرهنه در پارک» (۱۹۶۷) توجه بیشتری را به خود جلب کرد.
او در سال ۱۹۶۹ با فیلم «بوچ کسیدی و ساندنس کید» به کارگردانی جورج روی هیل به نقطه عطف حرفهای خود رسید. نقش ساندنس کید تیزبین در مقابل بوچ کسیدی باهوش با بازی پل نیومن، دو یاغی جذاب غرب وحشی که سعی داشتند راه خود را به بولیوی باز کنند، تاریخی شد.
در همان سال، ردفورد در فیلم «مسابقهدهنده سراشیبی» در نقش یک اسکیباز سرسخت و در فیلم «به آنها بگو ویلی بوی اینجاست» در نقش یک مامور قانون بازی کرد. سپس در فیلمهای «لیتل فاوس و بیگ هالسی» (۱۹۷۰) در نقش یک موتورسوار و در فیلم «صخره داغ» (۱۹۷۲) در نقش یک دزد جواهرات بازی کرد، اما هر دو فیلم در گیشه شکست خوردند. «کاندیدا»، یک طنز سیاسی محصول ۱۹۷۲ با بازی ردفورد در نقش یک داوطلب بیتجربه سنا، نقدهای مثبت زیادی دریافت کرد.
چندین پروژه بعدی ردفورد از جمله موفقترین کارهای او بودند که گیشههای سینماها را فتح کردند و جایگاه او را بهعنوان یکی از بازیگران کلیدی و درجه یک آن دوران تثبیت نمودند. او در نقش یک مرد کوهستانی سرسخت در فیلم «جرمیا جانسون» (۱۹۷۲) ساخته سیدنی پولاک و در نقش شریک عاشقانه باربارا استرایسند در فیلم «آنطور که بودیم» (۱۹۷۳) مخاطبان را مجذوب خود کرد.
«نیش» با بازی ردفورد و نیومن در نقش کلاهبردارانی که در دهه ۱۹۳۰ بیش از حد باحال و بیکلاس بودند، گیشه را تسخیر کرد، جایزه اسکار بهترین فیلم را از آن خود نمود و اولین و تنها نامزدی ردفورد برای بهترین بازیگر مرد را در اسکار ۱۹۷۴ به ارمغان آورد. ردفورد در اواسط این دهه با بازی در بازسازی «گتسبی بزرگ» در سال ۱۹۷۴، یک خلبان از خود راضی در «والدو پپر بزرگ» (۱۹۷۵) و یک تحلیلگر سیا که درگیر توطئه میشود در«سه روز کندور» (۱۹۷۵) به موفقیتهای بیشتری دست یافت.
او سپس در یکی از تحسینشدهترین فیلمهای دهه ۱۹۷۰ با داستین هافمن همبازی شد: «همه مردان رئیسجمهور» (۱۹۷۶) اقتباسی از خاطرات روزنامهنگاران واشنگتن پست که سرسختانه رسوایی واترگیت را بررسی میکردند. ردفورد دهه ۱۹۷۰ را با نقشی نسبتا کوچک در فیلم حماسی جنگی «پلی در دوردست» (۱۹۷۷) و نقش یک ستاره آشفته در «سوارکار برقی» (۱۹۷۹) به پایان رساند. در آغاز دهه ۸۰ پس از بازی در فیلم «بروبیکر» پروژه مهم سال را کلید زد، اولین تجربه کارگردانیاش: «مردم عادی». فیلم روایتگر یک خانواده از طبقه متوسط رو به بالا در حومه شیکاگو است که دچار غم و اندوه و درگیری با یکدیگر شده اند. آکادمی اسکار با چهار جایزه، از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی برای ردفورد، این درام قوی را ستایش کرد.
وی در دهه ۱۹۸۰ تنها در سه فیلم بازی کرد: فیلمی بیسبالی «طبیعی» (۱۹۸۴)، فیلم اسکاری «خارج از آفریقا» (۱۹۸۵) و کمدی دادگاهی «عقابهای قانونی» (۱۹۸۶) و کارگردانی فیلم «جنگ میلاگرو بینفیلد» که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد. اما در همان دوره او موسسه ساندنس را با هدف کشف استعدادهای خارج از سیستم هالیوود، برجسته کردن تولیدات مستقل و حمایت از هنرمندان جدید تأسیس کرد. این جشنواره سکوی پرتابی برای برخی از شناختهشدهترین نویسندگان ربع قرن گذشته - کوئنتین تارانتینو، پل توماس اندرسون، استیون سودربرگ و... بود.
ردفورد در سال ۲۰۱۳ هنر خود را بار دیگر به رخ کشید و نقشی چالشبرانگیز را در فیلم «همه چیز از دست رفته است» بر عهده گرفت، یک داستان بقا که عملا هیچ شخصیت دیگری نداشت و تقریباً هیچ دیالوگی نداشت. او در فیلم «حقیقت» (۲۰۱۵) نقش دن رادر، خبرنگار سابق سیبیاس را بازی کرد و خود را به نسل جدیدی از سینماروها در نقش مأمور شرور دولت، الکساندر پیرس، در فیلمهای «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» (۲۰۱۴) و «انتقامجویان: پایان بازی» (۲۰۱۹) از مجموعه فیلمهای مارول معرفی کرد.
نقش اصلی ردفورد بهعنوان یک سارق بانک جنتلمن در فیلم «پیرمرد و اسلحه» (۲۰۱۸) ساخته دیوید لاوری، آخرین نقشآفرینی او بود که به دوران درخشان هالیوودیاش جلوهای دلنشین بخشید./آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید