احمد رشیدی نژاد

روزنامه آسیا- در میان پیچیده‌ترین تحولات جهانی، بازگشت به اصول کلاسیک ژئوپلیتیک همچنان می‌تواند چراغی روشن برای فهم رویدادهای بین‌الملی باشد. طرح صلح ۲۸ بندی آمریکا برای اوکراین ـ که بنا بر ادعای کی‌یف بدون حضور این کشور تدوین شده ـ در واقع بازتابی از همان ایده دیرینه «منطقه حائل» در روابط بین‌الملل است. این طرح، در صورت تحقق، بخش بزرگی از خواسته‌های روسیه را برآورده می‌سازد: واگذاری بخش‌هایی از خاک اوکراین، اعمال محدودیت‌های شدید بر ارتش و جلوگیری از پیوستن این کشور به ناتو. شروطی که دولت ترامپ خواستار پاسخ فوری به آن‌ها شده، همان مواردی هستند که اوکراین و متحدان اروپایی‌اش سال‌ها «غیرقابل قبول» و معادل تسلیم دانسته‌اند. 

در این‌باره، ولودیمیر زلنسکی در پیام ویدئویی خود هشدار داد که کشورش با یکی از دشوارترین لحظات تاریخ روبه‌روست. او تأکید کرد اوکراین ممکن است ناچار به انتخابی سرنوشت‌ساز شود: یا پذیرش بندهای سنگین و از دست دادن کرامت ملی، یا خطر از دست دادن شریک اصلی (آمریکا) و مواجهه با زمستانی سخت و تهدیدهای بیشتر. آنچه این بحران را پیچیده‌تر می‌کند، ضرب‌الاجل تعیین‌شده است؛ اگرچه در این پیام، زلنسکی نام آمریکا را مستقیم نبرد، اما اشاره کرد که «آن‌ها انتظار پاسخ دارند.» گزارش‌ها نشان می‌دهد دولت ترامپ خواستار دریافت پاسخ تا روز شکرگزاری است؛ آن هم در شرایطی که اوکراین زیر فشار نظامی، حملات گسترده به زیرساخت‌های انرژی و مشکلات داخلی قرار دارد. 

در حقیقت، این فشار زمانی و شرایط دشوار، تجلی عینی همان الگوی کلاسیک «منطقه حائل» است که در قالب طرح صلح ۲۸ بندی آمریکا برای اوکراین مشاهده می‌شود. قدرت‌های بزرگ، در مواجهه با تهدیدهای امنیتی یا تغییر موازنه ژئوپلیتیک، به‌طور نظام‌مند می‌کوشند کشورهای همجوار رقبای خود را از استقلال کامل محروم کرده و آن‌ها را به سپری برای حفاظت از حوزه حیاتی خود بدل سازند. در این چارچوب، اوکراین نه صرفاً یک کشور مستقل، بلکه به‌عنوان خط مقدم برخورد میان روسیه و غرب تعریف می‌شود؛ خطی که هر دو طرف می‌کوشند با ابزارهای مختلف - از فشار دیپلماتیک و اقتصادی گرفته تا مداخله نظامی و حمایت از گروه‌های داخلی - آن را به منطقه‌ای حائل تحت نفوذ خود تبدیل کنند. این دقیقا همان معماری ژئوپلیتیکی است که اکنون با اعمال فشار زمانی مضاعف بر کی‌یف، موقعیت اوکراین را به عنوان یک کشور حائل در مرز دو بلوک رقیب تثبیت می‌کند.

از همین منظر، شروط مطرح‌شده در طرح آمریکا را می‌توان بازتابی از همان منطق دیرینه دانست: محدودسازی ارتش اوکراین، جلوگیری از پیوستن به ناتو و واگذاری بخشی از خاک، همگی اقداماتی هستند که عمق استراتژیک روسیه را تضمین کرده و مانع از نفوذ مستقیم غرب به مرزهای این کشور می‌شوند. در مقابل، برای اوکراین این شروط معادل از دست دادن کرامت ملی و حاکمیت مستقل است؛ وضعیتی که بارها در تاریخ روابط بین‌الملل تکرار شده و نشان می‌دهد چگونه محاسبات امنیتی قدرت‌های بزرگ بر سرنوشت ملت‌های کوچک‌تر سایه می‌افکند.

به بیان دیگر، بحران کنونی اوکراین نه یک استثنا، بلکه نمونه‌ای کلاسیک از تداوم الگوی مناطق حائل در قرن بیست‌ویکم است. همان‌گونه که نظریه‌های ژئوپلیتیک پیش‌بینی می‌کنند، هرگاه اتحادیه‌های نظامی گسترش یابند یا نقشه سیاسی یک کشور همسایه تغییر کند، قدرت‌های بزرگ با شدت بیشتری به ایجاد یا تثبیت مناطق حائل روی می‌آورند. اوکراین امروز دقیقاً در چنین موقعیتی قرار گرفته است: در مرز دو بلوک رقیب، تحت فشار همزمان نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک، و ناچار به انتخابی سرنوشت‌ساز میان تسلیم یا مقاومت. این وضعیت یادآور این حقیقت پایدار در روابط بین‌الملل است که جغرافیا و محاسبات امنیتی ناب، بیش از هر ایدئولوژی یا شعار سیاسی، مسیر آینده ملت‌ها را تعیین می‌کنند.

 چشم‌انداز آینده

در صورت تحقق این طرح، به احتمال قوی، این کشور برای دهه‌های آینده در موقعیت یک «کشور حائل» تثبیت خواهد شد. در چنین سناریویی، غرب به ارائه کمک‌های اقتصادی و نظامی محدود ادامه خواهد داد، اما از عضویت کامل اوکراین در ناتو به دلیل خط قرمز روشن روسیه خودداری خواهد کرد. از سوی دیگر، مسکو نیز کنترل کامل بر تمام خاک اوکراین را در دست نخواهد داشت، اما از طریق نفوذ در شرق و جنوب این کشور و تضمین بی‌طرفی استراتژیک آن، «عمق استراتژیک» مورد نظر خود را در برابر ناتو حفظ خواهد کرد.

اما، در صورت مقاومت اوکراین در برابر طرح صلح، خطر تبدیل درگیری به جنگی فرسایشی بلندمدت بسیار محتمل است. در چنین شرایطی، زیرساخت‌های حیاتی اوکراین به تدریج تخریب شده و اقتصاد این کشور با چالش‌های جدی‌تری مواجه خواهد شد. از سوی دیگر، خستگی جامعه بین‌الملل در تداوم کمک‌رسانی نیز می‌تواند اوکراین را در موقعیت دشوارتری قرار دهد. سناریوی محتمل دیگر، تقسیم دو فاکتو اوکراین به مناطق تحت نفوذ است. در این حالت، غرب از مناطق مرکزی و غربی حمایت سیاسی و اقتصادی خواهد کرد، در حالی که روسیه بر شرق و جنوب تسلط نظامی و سیاسی خود را تثبیت خواهد نمود. این سناریو می‌تواند به ایجاد یک «کره‌ای‌سازی» در اروپا منجر شود که در آن اوکراین به کشوری با دو حوزه نفوذ مجزا تبدیل گردد.

در نهایت، آنچه مسلم است، اوکراین آینده به کشوری با حاکمیت محدود تبدیل خواهد شد که نمی‌تواند به‌طور کامل به هیچ یک از بلوک‌های قدرت بپیوندد. این کشور در دوراهی دشواری قرار دارد: از یک سو، حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی، و از سوی دیگر، نیاز به بازسازی و امنیت. تصمیم‌گیری در این شرایط نیازمند درایت سیاسی بالا و انعطاف‌پذیری دیپلماتیک است. این بحران یک بار دیگر ثابت کرد که علیرغم گذشت دهه‌ها و دگرگونی در فناوری و گفتمان‌های بین‌المللی، منطق خام قدرت و جغرافیا همچنان بر مناسبات جهانی سایه افکنده است. آینده اوکراین نه تنها سرنوشت این کشور، بلکه معادلات امنیتی کل قاره اروپا را برای دهه‌های آینده تحت تأثیر قرار خواهد داد.

 احمد رشیدی‌نژاد، پژوهشگر ژئوپلیتیک

آسیانیوز