روژا پیران ـ «مرگ را با تمام خصوصيات افسانهای که از روز اول خلقت بشر تا امروز دربارهاش گفتهاند و نوشتهاند من به چشم خود ديدم، ولی وحشتی از آن به خود راه ندادم، زيرا مرگ نبايد که وحشتآور باشد. وحشت مرگ ساخته و پرداخته آنهايي است که به زندگی دلبستگی زياد دارند و برای حيات خود بيشتر از حيات اجتماع خويش ارزش و اهميت قائل هستند. آن کساني که وجدانشان آرام است، خيلي به سادگی و آسانی میتوانند از زندگی چشم بپوشند و برای آنها مردن از آب خوردن سهلتر است.»
این، نخستین سطرها از دفاعیه دکتر حسین فاطمی، سیاستمدار، روزنامهنگار و یاور همیشگی دکتر مصدق در کسوت وزیر امور خارجهاش است. در بازخوانی تاریخ ایران، شخصیتهایی یگانه و تنها چُنان دکتر فاطمی، آنگونه بر سر آرمانشان پای فشردند که جان، کمترین پیشکش به آن بوده است. جالب اینکه اگر برای از جانگذشتگی صدیقانه و فداکاری بخواهیم مصداقی عینی بیابیم، میتوان در چهره این جانهای فداشده به نظاره نشست.
در اینباره، حسین فاطمی بیتردید از جمله این مهمترین نامها و شمایلهاست که حتی امروز هم، دشمنانش از دوستداران تاج و تخت گرفته تا چماقداران سنتی و محافظهکاران غربگرا، او را کماکان لعن و نفرین میکنند، غافل و نادان از اینکه به شهادت تاریخ، اگر جبهه ملی ایران و دولت محمد مصدق، نمادی از شجاعت و پایمردی را داراست، همانا در قامت حسین فاطمی مجسم است. این همداستانی طیفهای گوناگون در دشمنی با فاطمی، خود بهسادگی گویای همان راهی است که به تنهایی تا انتها پیمود و در سنگلاخهای روزبهروزِ آن، هرگز از مرگ نهراسید.
در روزگاری که حتی برخی تحلیلگرانِ کمخوانده، مصدق را عملگرایی تندرو میدانند و حتی ملی شدن صنعت نفت را اشتباهی سیاسی، بدیهی است که حسین فاطمی و جمهوریخواهیاش از سوی آنان، سزاوار مرگ و تکفیر باشد! این همان لحظهای از عطفِ تاریخ است که طیفهایی بهظاهر متضاد در یک جبهه مینشینند، درست به همان سیاقی که در گرهگاه کودتای خارجی، کاشانی، بقایی، مکّی و دربار همآواز شدند و در برابر جنبشی ملی ـ میهنی ایستادند. این تفکر و منش، مختص دیروزمان نیست و میتوان خط خون آن را تا به امروز پی گرفت. دکتر فاطمی در یادداشتهایش بر این نکته تأکید میگذارد که اگر مینویسد نه بهخاطر جوانان آن عصر، که برای نسلهای آتی است، چرا که واقعیت همراهی بیگانگان با دربار و همیاران داخلیاش بر جوانان دهه سی و چهل پنهان نبود، بلکه نگرانی فاطمی از نسلهای آینده بود که بهواسطه نشستن اجتنابناپذیر غبار ایام بر کتاب حوادث و رخدادها، شاید ندانند و نخوانند که در این سرزمین پرمحنت چه گذشته است. بیم و پروایی بهحق که در زمانه امروز نیز رواست.
در این مجال کوتاه، مرور شرافتِ زیستن و مرگ دکتر فاطمی، نیازی به بازتعریف و تمجید ندارد که کتابهای تاریخ و خاطرات برجامانده از آن دوران، بر روشنیِ آن صحّه میگذارد، بلکه هدف، اشاره به شخصیت و وجدان سازشناپذیر، آگاه و چشمبیدار فاطمی است که تا آخرین دقایقی که در انتظار اعدام بود، امید به آرمانش را رها نکرد، اگرچه امروز، آرمانخواهی قصهایست که به کتاب حماسهها پیوسته است.
دفتر یادداشتهای روزانه دکتر فاطمی، در شرایطی که تنها چند ساعت بعد، 7 گلوله سینهاش را شکافت، با این اشعار به پایان میرسد:
نازنینی چو تو پاکیزهدل و پاکنهاد/ بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان/ در دل چرا نکشتی، از کف چرا بهشتی؟
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود/ پس موی سیاه من چرا گشت سپید؟
پینوشت:
1. عنوان این مطلب برگرفته از شعری از ادیب برومند در رثای حسین فاطمی است با این مطلع: «بیرون نمیرود ز دلم داغ آن عزیز»
2. دفاعیه دکتر حسین فاطمی، نخستینبار به دستیاری احمد صدر حاج سيد جوادی، منتشر شد. با این توضیح که نسخه کامل آن در دسترس نیست و برجای ماندن همین نسخه هم داستان مفصلی دارد که شرح کامل آن در مجله «چشمانداز ايران»، شماره 42 آمده است.
دیدگاه خود را بنویسید