چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم
من این آتش خریداش به جانم تا که جان دارم
آرسام محمودی - یکم یا به روایتی دوم بهمن ماه سالروز درگذشت شاعر ملی عصر مشروطه، ابوالقاسم عارف قزوینی است. عارف شاعری ماجراجو بود و در طول زندگانی پرفراز نشیب خود، با بسیاری نشست و برخاست داشت. اما یک اصل در زندگانی او همیشه ثابت بود و لایتغیر. آن اصل چیزی نبود جز «وطنپرستی و عشق به ایران». همین اصل ثابت در زندگانی او موجب دوستی نزدیک عارف با مشروطهخواهان آذربایجان و بالاخص تبریز را فراهم کرد. تا جایی که می توان گفت نزدیکترین دوستان عارف را آزادیخواهان تبریز و مشروطهخواهان آذربایجان تشکیل میدادند.
در اواخر دوران قاجار به دلیل وضعیت نامساعد کشور، مهاجرت به آناتولی (عثمانی آن روزگار) در میان ایرانیان امری غریب نبود. بخش قابل توجهی از این مهاجران، مشروطهخواهان آذربایجان بودند که در چندین موج برای نشر افکار آزادیخواهانه و ایرانخواهانهشان ایران را ترک کرده و در عثمانی و اروپا سکنی گزیده بودند. عارف هم در جریان کوچ دولت نظامالسلطنه مافی به عثمانی در جریان جنگ جهانی اول، با او به اسلامبول رفت و در آنجا با دکتر صادق رضازاده شفق دیدار کرد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ایده تازه تأسیس پانترکیسم و ترکگرایی در آناتولی آن روزگار، توسط نژادگرایان ترک تبلیغ میشد که حساسیت مشروطهخواهان آذربایجان را برانگیخته بود. در جریان همین سفر عارف با افکار «ترک اجاقی» و سایر سازمانها و جراید نژادپرست ترک که ضمن ترکنژاد خواندن آذربایجان، خیال اشغال آذربایجان توسط ترکان عثمانی را تبلیغ میکردند، آشنا شد. اواخر دوران قاجار و سالهای پایانی امپراتوری عثمانی این دعاوی جراید و کانونهای نژادپرست عثمانی با پاسخهایی سخت و تند از سوی مشروطهخواهان و اهالی قلم آذربایجانی مواجه میشد. تقابلی که میتوان آن را یک جنگ تمام عیار میان آذربایجانیان مشروطهخواه و روشناندیش از جمله دکتر صادق رضازاده شفق، حسن تقیزاده، احمد کسروی، حسین کاظمزاده، کربلایی علی حریری، رسام ارژنگی، تقی ارانی و ... با جراید پانترکیستی اسلامبول دانست. در همین دوران با مشاهده تبلیغات کانونهای نژادپرست ترک و به اصرار دوستان مشروطهخواه آذربایجانیاش، عارف توجه ویژهای به آذربایجان در اشعار و تصنیفهایش نشان داد و تصنیفهایی درباره آذربایجان و تبریز ساخت و با اصرار دکتر شفق، اشعار و تصنیفهایش را سر و سامان بخشید تا در برلین چاپ شود.
تصنیفهایی که عارف درباره آذربایجان ساخت، با استقبال مشروطهخواهان آذربایجانی مواجه شد. مجله ایرانشهر که توسط حسین کاظمزاده ایرانشهر و سایر مشروطهخواهان و ایرانخواهان آذربایجانی در آلمان منتشر میشد در شماره مورخ ۲۴ مهر ۱۳۰۲ پس از چاپ مقالهای علمی و تاریخی درباره آذربایجان از دانشمند آلمانی پروفسور مارکوارت، بخشهایی از دو تصنیف عارف را که برای آذربایجان سروده بود با تیتر «بنام آذربایجان» منتشر کرد و در توضیح آن نوشت: «به مناسبت مقاله آذربایجان بیفایده نیست دو قطعه تصنیف معروف شاعر ملیتپرور و حساس ایرانی آقای عارف قزوینی را که یکی از دوستان فرستاده در اینجا درج بکنیم و از حضرت عارف تمنا نماییم که بیش از این با سرودها و تصنیفهای آتشین، نام آذربایجان را در دلهای ایرانیان زنده نگاه دارند. این تصنیفها هر دو امروز در اقطار ایران خصوصاً در آذربایجان از طرف زن و مرد و پیر و جوان خوانده میشود.»
انتشار اشعار عارف در مجله ایرانشهر که توسط حسین کاظمزاده از مشروطهخواهان تبریزی در برلین چاپ میشد
در سالهای پایانی سلسله قاجار، عارف با دعوت دوستان آذربایجانیاش به تبریز رفت و چندین ماه در تبریز در منزل کربلایی علی حریری معروف به علی بیرنگ یکی از مبارزان عهد مشروطه تبریز مقیم شد. شرح سفر عارف به تبریز و استقبال مشروطهخواهان آذربایجان از عارف در تبریز بسیار مفصل و خواندنی است. روزنامه نصیحت ذیل تیتر اخبار آذربایجان درباره ورود عارف به تبریز مینویسد: «در ورود شاعر ملی آقای عارف قزوینی به تبریز، از طرف عموم طبقات با یک اشتیاق صمیمانه مقدم جناب ایشان را گرامی شمرده و استقبال شایان تمجیدی کردهاند، به طوری که اگر خود آقای عارف مانع نمیشدند، اغلب احرار و متنورین تبریز تا میانج میآمدند و ازدحام سایز طبقات تا پنج هزار نفر بیرون شهر آمده و در منزل آقا علی آقای حریری که یکی از آزادیخواهان معروف آذربایجان است وارد شده و تا سه روز عامه مردم به دیدن و تبریک ورود ایشان رفتهاند. این است معنی قدرشناسی و سپاسداری از یک نفر شاعر فداکار و خدمتگزار. البته در هر مرحله، اعمال و افعال احرار آذربایجان سرمشق مردم سایر ولایات بوده».
علی حریری، دوست صمیمی عارف، از مشروطهخواهان معروف تبریز و عضو «فوج نجات تبریز» در دوران مشروطه بود. فوج نجات تبریز نام گروهی مسلح بود که در جریان محاصره تبریز بدست محمدعلیسلطان قاجار، برای شکستن محاصره تبریز تشکیل شد.
شماری از اعضای فوج نجات تبریز: از چپ به راست (ایستاده): م. معتمدالتجار، کریم اسکندانی، صادق رضازاده شفق، حسن کوزهکنانی، عباسعلی حریری، رضا پاکنیا، زینال بالازاده. (نشسته): کریم رفیعی، علی بیرنگ حریری، محمدعلی پاکنیا، احمد قزوینی، احمد بالازاده، علی پستخانه، ابراهیم قفقایچی.
روزنامه ناهید هم به مناسبت ورود عارف به تبریز نامه ارسالی علی حریری (دوست صمیمی و میزبان عارف) به مجله ناهید را در صفحات خود منتشر کرد: «در بیستم شهر ربیعالاول حضرت عارف با سلامتی و تندرستی وارد تبریز، دیدگان ما را روشن و خاطر افسرده و حزین را گلشن فرمودند. ...حقیقتاً یک روح پاکی است که به قالب آذربایجان وارد شدهاند. امید است که این مسافرت ایشان خدمات قابل تقدیری به عالم ایرانیت بکند و گمان میکنم محبت و صمیمیت و حقیقت عموم آذربایجان پایگیر عارف شده، به هر قیمت باشد نگذارند که عارف بداخلاق (به قول طهرانیها) قدمی به طرف طهران یا مرکز فساد یا به اروپا بردارند. بنده تصور نمیکنم که محبت قلبی و مودت باطنی که آذربایجانیها سالهای دور و دراز است که در قلب خودشان بالنسبه به عارف میپرورانند به این زودی یا به آن مفتی (مثل طهرانیها) دست از دامنش بردارند. ...آذربایجانی همیشه اشخاص باشرف و ایرانینژاد و خدمتکار را از جان و دل دوست داشته و خدمات ایشان را تقدیر و همچنین بیشرفان اجنبیپرست و خائنین را دشمن وطن خود دانسته و هر وقت توانست سزایشان را به کنارشان خواهد گذاشت». روزنامه ناهید پس از انتشار نامه علی حریری نوشت: «بالاخره محیط جنایتپرور و خائنپرست و مرتجع تهران آقای عارف شاعر ملی را از خود طرد و به واسطه فشار و تضییق امر معیشت و زندگانی روزمره و از طرفی مشاهده ناملایمات و انحطاطی که روز به روز ملت ایران را احاطه کرده، دیوانهوار بدون اطلاع احدی سر به صحرا و بیابان گذارده و پس از چندین روز که محبان بیاطلاع از نقطه حرکت و توقفشان بودند، اینک مراسله آقای حریری و جریده شریفه آذرآبادگان ورودشان را به خاک مقدس آذربایجان یا آزادیستان اطلاع میدهند. آباد باش آذربایجان! نامت همیشه مقدس و متبارک باد آذربایجان! بلی تنها آذربایجان مهد زرتشت نیکنهاد است که در میان ایالات و ممالک ایران پیشقدم ترقی و تعالی بوده و همیشه مهد آزادی و آخرین پناهگاه و مأمن آزادیخواهان بوده است».
عارف در تبریز در میان اعضای انجمن ایالتی حزب دموکرات آذربایجان
عارف پس از چند ماه حضور در تبریز با تقاضای دوستان آذربایجانیاش اقدام به برگزاری کنسرت در ۲۷ و ۲۸ اسفند ۱۳۰۳ در تبریز کرد. کنسرتی که به نوشته اصحاب جراید آذربایجانی، از آن بسیار استقبال شد. گزارش کنسرت عارف در تبریز را نشریه ایرانشهر که توسط حسین کاظمزاده مشروطهخواه آذربایجانی در برلین چاپ میشد در شماره ۳۱ فروردین ۱۳۰۴ خود با شور و هیجان در قالب یک گزارش تحت عنوان «صدای عارف از تبریز» منتشر کرد و این چنین به جراید عثمانی تاخت:
«خیالپرستان ترک بدانند، ملتی که در موقع استماع غزلهای ذیل، از فرط وجد و سرور از خود بیخود شود و در شنیدن بیت
چه سان نسوزم آتش به خشک و تر نزنم/ که در قلمرو زرتشت حرف چنگیز است
فریاد زندهباد را به آسمان برساند، هرگز ترک نبوده و هرگز به زیردستی اولاد چنگیز تن در نخواهد داد. اینک پیک این هفته، صدای تازهای از عارف به گوش ما میرساند ولی این دفعه از آذربایجان. عارف در اصفهان و طهران و خراسان کنسرتها داده و حقیقتهای تلخ را در سخنان شیرین و صدای بسیار مؤثر خود به گوش جهانیان رسانده بود ولی راز و نیازش با آذربایجان، تنها از دور بود. تصنیف شهناز و جان برخی آذربایجان و اشعاری که در آنجا از ثقةالاسلام و خیابانی نام برده است، جمله شاهد این راز و نیاز و حاکی داستانهای دراز است. آخر عارف به آذربایجان آمد و مأوی جست و آذربایجانی که از دیر، شیفته حس آزادی و حلاوت بیان و تأثیر زبان عارف بود، توانست که صدای این شاعر وطنپرور ایرانی را به گوش خود بشنود. اشعار و تصانیفی که در ذیل تقدیم خوانندگان ایرانشهر میگردد، آخرین و تازهترین اشعار عارف است که به نام آذربایجان سروده و در شبهای ۲۷ و ۲۸ حوت ۱۳۰۳ در تبریز در حضور و ازدحام مردم در میان صداهای آفرین و کفزدنها و هیجانهای سامعین سروده است. در غزلهای اول و دوم، هدف عمده عارف اشاره به خیالات فاسد مشتی از ترکان عثمانی و قفقازی است نسبت به آذربایجان. در غزل سوم حکایت از جمهوری است و در غزل چهارم یاد از شیخ محمد خیابانی است.»
البته تصنیف جمهوری در کنسرت عارف در تبریز اجرا نشد. اما باید توجه داشت که در زمانه عارف، جمهوری و جمهوریخواهی راه حلی بود که برخی از خواص برای رها شدن ایران از شر وضعیت نکبتبار سلسله نکبتبار قاجار انتخاب کرده بودند. اما با امکانات قانونی و حقوقی مشروطه، ایرانیان توانستند بدون گرفتار شدن در گرداب جمهوری، از سلسله قاجار عبور کنند و حاکمیت ملی را در سلسلهای جدید احیا کنند.
تصنیفها و غزلهایی که عارف در دو شب کنسرت تبریز اجرا کرد به شرح ذیل میباشند:
۱. تصنیف «آذربایجان» با مطلع «چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم/ من این آتش خریدارش به جانم تا که جان دارم».
۲. تصنیف «باد خزانی» با مطلع «باد خزانی زد ناگهانی، کرد آنچه دانی» که عارف آن را در زمان حضورش در تبریز ساخت.
۳. تصنیف شماره ۱۶ با مطلع «چه شورها که من به پا ز شاهناز میکنم» که عارف در زمان حضور در اسلامبول و دیدن تبلیغات سازمانهای ترکان عثمانی علیه آذربایجان و تمامیت ارضی ایران سروده بود.
۴. غزل شماره ۸۱ با مطلع «ز عشق آتش پرویز چنان تیز است/ که یک شراره سوزان سوار شبدیز است» که عارف در زمان حضورش در تبریز ساخته بود.
۵. غزل شماره ۸۲ یا یاد از خیابانی با مطلع «با من این روح سبکسر گرانجانی کرد/ تنم از پای درآورد و رجزخوانی کرد».
۶. غزل «جان برخی آذربایجان» (برخی به معنی فدا) با مطلع «جان برخی آذربایجان باد/ این مهد زردشت در امان باد» که مجدد عارف در زمان حضورش در اسلامبول پس از دیدن تبلیغات ترک اوجاقی سروده بود.
۷. تصنیف شماره ۳۰ با مطلع «رحم ای خدای دادگر کردی نکردی/ ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی»
خود عارف درباره تصنیفی که برای آذربایجان در زمان حضورش در اسلامبول سروده و اجرای این تصنیف در کنسرت تبریز، در جراید وقت مینویسد: «پس از غزل سیم [در کنسرت تبریز] تصنیف شهناز که هنگام توقف در اسلامبول ساخته بودم خوانده شد. اگر بخواهم شرح یک قسمت آن را که مربوط به ترکها است که در آن موقع عکس تبریز را در روزنامههای خودشان گراور کرده، بالای آن نوشته بودند آذربایجان را اشغال کردیم، بدهم، مثنوی از هفتاد من کاغذ تجاوز خواهد کرد. همین قدر از آن طبیعتی که یک نفس کشیدن مرا راحت نگذاشته است فوقالعاده ممنونم که به من فرصت این را داد که آن تصنیفی را که با احساسات آلوده به خون دل ساخته بودم در خود آذربایجان برای آذربایجانی خواندم و از آنها بیشتر از آن که انتشار داشتم، بروز احساسات دیدم.»
یک نقاشی از کنسرت عارف در تبریز که بعدها ترسیم شد (مجله رادیو ایران شماره ۲۳)
انتشار تصنیفهای عارف درباره آذربایجان و اجرای این تصنیفها در تبریز توسط خود عارف و استقبال مردم تبریز از کنسرت عارف در تبریز، خشم کانونهای نژادپرست ترک در استانبول را برانگیخت. پیش از این، جراید اسلامبول پاسخهایی دندانشکن و مستدل از نویسندگان آذربایجانی دریافت کرده بودند، اما وقتی عارف این پاسخهای مستند را با زبان احساس و شعر به تصنیف بدل ساخت، روشن بود که از این پس یک ایران در دفاع از آذربایجان در برابر زیادهخواهیهای کانونهای نژادپرست و توسعهطلب ترک ایستاده است. روزنامههای باکو که در آن زمان تحت تأثیر جراید ترکیه و دعاوی اتحاد اسلام صادره از اسلامبول قرار داشتند، فحاشیها به عارف را آغاز کردند و موج جدید جنگ مطبوعاتی میان ایران به طلایهداری آذربایجانیان با مطبوعات ترکگرا در باکو و اسلامبول آغاز شد. روشنیبیگ و سلیمان نظیف که از ترکان عثمانی بودند و رهبری نوشتجات ضد ایرانی را در جراید پانترکیستی آن دوران برعهده داشتند، مجدد حملات به عارف را آغاز کردند و به مردم تبریز به دلیل استقبال از عارف و تصنیفهای او تاختند. کار به جایی رسید که جریده ملانصرالدین چاپ باکو در یک کاریکاتور، میمونی را تار بدست کشید و زیر آن نوشت: عارف.
مطبوعات ایران خصوصاً اهالی جراید آذربایجان نیز مجدد به دفاع از عارف و تاریخ و تبار ایرانی آذربایجان پرداختند و در چندین مقابله به مثل، جوابهای درخوری به نوشتجات آنها دادند. فارغ از پاسخهای مستند و تاریخی که توسط اهالی قلم آذربایجان به مبلغین ترک داده شد، رسام ارژنگی هنرمند و نقاش تبریزی در پاسخ به اهانت جریده ملانصرالدین به عارف، تصویری از عارف را ترسیم کرد که بیت «چه سان نسوزم و آتش به خشک و تر نزنم/ که در قلمرو زرتشت حرف چنگیز است» را بر زبان میراند و مبلغین ترک یا پانترکیستهای آن روزگار به سرکردگی سلیمان نظیف، روشنی بیگ و جریده ملانصرالدین به شکل شیطانکها در حال تاختن به او هستند.
نقاشی استاد رسام ارژنگی، هنرمند و نقاش تبریزی در پاسخ به تبلیغات نشریات ضد ایرانی اسلامبول و باکو علیه عارف قزوینی
انعکاس کنسرت عارف در جراید تبریز، تهران و نشریات ایرانی منطبعه در اروپا به قدری بود که سفیر ترکیه در ایران به وزارت خارجه ایران اعتراض میکند که با این روند روابط دو دولت بر هم خواهد خورد. این البته خود جای تعجب دارد که چگونه دفاع یک ملت از تمامیت ارضی خود و پاسخ به دعاوی نفرتپراکنانه کشور همسایه موجب اعتراض دولت متخاصم شده بود! گویا توسعهطلبی، زیاده خواهی و گرفتن رخ طلبکاری از سوی دولت ترکیه فقط مربوط به امروز نیست و در اواخر دوران قاجار که ایران از فقدان دولت ملی رنج میبرد هم امری رایج بوده است. خود عارف قزوینی در نامهای دیگر به دوست دیگر تبریزیاش میرباقر رابط تبریزی که پس از بازگشت به تهران برای او ارسال کرده، مینویسد: «سفیر کبیر دولت ترکیه پروتست سخت به دولت کرده، کاغذی به وزارت خارجه نوشته، در آن کاغذ بنده را طرف حمله قرار داده، بعضی نیشهای قلمی هم زده بود. مثلاً در یک جا نوشته بوده است: عارف غیر عارف در آذربایجان اسباب این شده است که ما بین دو دولت را بر هم زند. دولت ترکیه با زحمت زیاد، متفکرین و وطنپرستهای عثمانی را ساکت کرده بود. منبعد [پس] از این حرکات و نمایشات عارف، ساکت کردن آنها از قوه دولت خارج خواهد بود. اگر بخواهم شرح حرارت به خرج دادن سفیر کبیر دولت ترک را بدهم خیلی مفصل است. البته دولت ایران هم برای دلخوشی سفیر هم که باشد، شاید اقلاً چند روزی بنده را حبس کند که روابط دو دولت محفوظ بماند.»
پس از به پادشاهی رسیدن رضاشاه، آرام آرام آتش مناقشه مطبوعاتی میان جراید ایران و جراید ترکیه فروکش کرد. اما دوستی صمیمانه عارف با مشروطهخواهان تبریز همچنان پابرجا بود. این صمیمت عارف با سیاسیون تبریز و علاقهاش به آذربایجان را بیش از همه میتوان در نامههای او به دوستان تبریزیاش دید. برای نمونه متن زیر بخشی از نامهای است که عارف پس از بازگشت از تبریز به تهران برای حبیبالله آقازاده از اهالی جراید تبریز نوشته است: «قربان خط لوند و تقریر دلپسندت گردم. آقازاده آزاده من، دور تو و عالم محبتت بگردم. به روح ایرانیت و به قلب ایرانیان پاک صافدل که تو نیز از آن زمره محسوبی، به قدری روزگارم به پریشان خیالی میگذرد که ثبوتش از برای دوستانم جز خودکشی غیرممکن است. به علاقهای که به خاک مقدس آذربایجان دارم قسم که در شبانهروز اقلاً سه چهار ساعت فکرم در خط مرگ خط سیر دارد. ولی چه کنم باز گاهی میبینم همین زندگانی تلخ در مقابل محوت و نیستی، باز هرچه هست شیرین است. با این که در آذربایجان دیده بودید حالم چندان خوب نبود ولی پیش طهران مثل این است که در بهشت بودم.»
عارف در سالهای واپسین زندگیاش، بیش از همه با دوستان تبریزیاش مراوده و به آنها تکیه داشت. تا جایی که به نوشته کسروی، عارف که در سالهای آخر عمرش در فقر و تنگدستی به سر میبرد، جز از دو تن از تجار و بازاریان معروف تبریز به نامهای حاج محمد نخجوانی و حیدرزاده، از هیچکس کمک مالی نمیپذیرفت. در نهایت هم پیش از مرگ، دکتر صادق شفق را وصی خود اعلام کرد.
لازم به توضیح است تصنیف «شهناز» عارف با مطلع «چه شورها که من به پا ز شاهناز میکنم» که برای آذربایجان سروده شده، توسط هنرمندان دیگری از جمله ابوالحسنخان اقبال آذر هم اجرا شد. در اجرای اقبال آذر، دو استاد تبریزی موسیقی ایران، غلامحسین بیگجهخانی و محمود فرنام، با تار و دایره، اقبال آذر را همراهی کردند. غلامحسین بنان نیز در برنامه شماره ۲۴۹ گلهای رنگارنگ این تصنیف عارف را با تنظیمی از جواد معروفی اجرا کرد.
مآخذ:
مهدی نورمحمدی، اخبار عارف قزوینی در مطبوعات از دوره قاجار تا عصر حاضر، نشر علم، چاپ اول ۱۳۹۹.
مهدی نورمحمدی، نامههای عارف قزوینی، مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ دوم ۱۴۰۰.
مهدی نورمحمدی، مشروطه به روایت کسروی، نشر علم، چاپ اول ۱۳۹۹.
آرشیو شمارههای مجله ایرانشهر.
آرشیو شمارههای مجله ناهید.
غلامرضا طباطبایی مجد، نامآوران آذربایجان در سده ۱۴، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول ۱۳۹۰.
دیدگاه خود را بنویسید