پروفسور حسن امین
روزنامه آسیا-از انقلاب مشروطیت تا امروز، عقلای قوم بر این حقیقت انگشت نهادهاند که از لوازم و ملزومات یک حکمرانی خوب، آزادی تشکل سیاسی و داشتن احزاب قوی است که در موارد نارضایتی مردم از حاکمیت و دولت مستقر، بهعنوان دولت سایه یا اپوزیسیون و بدیل جایگزین باتجربه آماده به خدمت، بتوانند به نمایندگی اکثریت و بر اساس انتخاب مردم بین دو گزینه آلترناتیو با انتخابات آزاد و دموکراتیک، کشور را مدیریت و خواستههای اکثریت رأیدهندگان را برآورده کنند.
ایران ما از این نعمت بزرگ بر عموم محروم مانده است، یعنی در ایران از مشروطیت تا امروز، جدا از حزب توده که وابستگی سران آن به شوروی سابق مسلم است، حزب واقعا فراگیری وجود نداشته است. تنها تشکل سیاسی بالنسبه فراگیر تأثیرگذار در ایران، جبهه ملی (تأسیس ۱۳۲۸) بوده است که اگرچه هیچگاه اعضای آن اکثریت عددی در میان شهروندان نداشتهاند، سه نخستوزیر (دکتر محمد مصدق، دکتر شاپور بختیار و مهندس مهدی بازرگان) به ایران هدیه کرده است و حتی پس از سختگیریها هم توانسته است ـ به رغم همه محدودیتها و فراز و فرودها ـ همچنان به فعالیت خود ادامه دهد.
این بنده از قبل از انقلاب ۱۳۵۷ به دلیل عضویت در حزب ایران (تأسیس ۱۳۲۳) که ستون فقرات جبهه ملی بوده است، عضو جبهه ملی بودم و در پلنوم جبهه ملی ۱۳۸۲ به شرح گزارش دستنویس دکتر سیدحسین موسویان (مسئول وقت تشکیلات جبهه ملی) به هیأت رئیسه پلنوم! عضو سازمان حقوقدانان جبهه ملی بودم و هم اکنون هم مسئول این سازمان هستم. به علاوه، در آخرین اقدام جبهه ملی به ادغام هیأت رهبری و هیأت اجرایی، هم، برابر صورتجلسه امضاشده اعضای هر دو هیأت، عضو هیأت رهبری اجرایی جبهه ملی و مسئول تشکیلات آن شدم.
البته جای نگرانی است که در فضای بحرانی کنونی جبهه ملی و حزب ایران هم بهرغم سوابق درخشان، چنان انسجام و نفوذی ندارند که بهعنوان بدیل و اپوزیسیون واقعی در صحنه سیاست خدمت کنند. شوربختانه، تقریبا تمام تلاشها برای ایجاد ائتلاف یا اتحاد و یا اجماع بر سر آرمانهای آزادی، حقوق بشر، حاکمیت قانون، جمهوریت و مردمسالاری بین نحلههای فکری، احزاب و کنشگران سیاسی و فرهنگی بینتیجه مانده و تشکل سیاسی واقعی فراگیر در کمپ اپوزیسیون شکل نگرفته است. بلکه همان نیمه انسجام درونگروهی سابق هم به تشتت و انشقاق انجامیده است.
برای مثال، در مسئله دخالت بیگانگان و حتی تجاوز نظامی آنان به مرزهای ایران، بعضی آرزومندان براندازی جمهوری اسلامی، زیر پرچم ترامپ و نتانیاهو رفتند. پیش از آن هم، در همین فاصله سالهای اخیر موضوع تروریست خواندن سپاه پاسداران از سوی کشورهای غربی مورد اختلاف نظر شد و در این موضوع بین من و کسانی مانند دکتر هرمیداس باوند و سرلشکر فربد از یک طرف و بعضی تندروان در حزب ایران که ستون فقرات جبهه ملی است، از طرف دیگر سخت اختلاف افتاد.
از جهت اصولی، نیروهای معتدل حزب ایران و جبهه ملی، از جمله خود من بهعنوان دبیر کل حزب ایران منتخب پلنوم آذر ۱۳۸۶ و دوست و همرزم هماندیشم تیمسار سرلشکر ناصر فربد بهعنوان سخنگوی حزب (مثل دکتر باوند بهعنوان سخنگوی جبهه ملی)، با تحریمهای ترامپ در دور سابق ریاستجمهوریاش و عملکردهای او علیه ایران مخالف بودیم و تروریست شمردن سپاه پاسداران و از بین بردن نفرات و جنگافزارهای سپاه را که متعلق به ایران بود و هست، طی بیانیه دو امضایی (امین و فربد) محکوم کردیم.
در مقابل، چند نفر تازهوارد بلکه ناوارد که بهطور موازی حول دختر مرحوم نظام موحد (یکی از پیشکسوتان حزب ایران که در جبهه ملی با ادیب برومند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی اختلاف نظر داشت)، جمع شده بودند، ناجوانمردانه با بوق و کرنا در فضای مجازی به من و سرلشکر فربد حمله کردند و این نوآمدگان بیسابقه، آن رئیس اسبق ستاد ارتش ایران در دولت بازرگان را عضو بازنشسته! حزب ایران خواندند و مرا هم به تعبیر خودشان از حزب اخراج ! و به تبع در جبهه ملی از همه سمت ها عزل! کردند. من نیز همچون زندهیاد دکتر غلامحسین صدیقی که از سوی دکتر کریم سنجابی مشمول حکم مشابه واقع شده بود، چون پس از پنجاه سال عضویت در حزب ایران و جبهه ملی همچنان به راه مصدق وفادار بوده و هستم، ناچار به جبهه ملی سامان ششم پیوستم که به دلیل اختلافات درون سازمانی از جبهه ملی مشهود خارج شده و اعلام موجودیت مستقل کرده بود.
عضویت من در سامان ششم جبهه ملی کتبا مورد قبول هیأت رهبری قرار گرفت و بعد با رأی اکثریت اعضای شورا به عضویت شورای مرکزی و بعدتر به ریاست هیأت اجرایی جبهه ملی ششم انتخاب شدم. اما به حقیقت هیچگاه به انشعاب و انشقاق بین نیروهای ملی راضی نبودم، بهویژه که بین همان جبهه ملی شقهشده هم همدلی و همگرایی حداقلی وجود نداشت، به طوریکه مکرر وقت بعضی از اعضای هر سامان مصروف تخریب همگروههای خودشان میشد و خود من مکرر در مقام مسئول کمیته تحقیق و تفحص و کمیته انضباطی باید به اختلافات بین شاکیان و مشتکی عنهم رسیدگی و داوری میکردم.
از طرف دیگر به امید ایجاد همگرایی بین اعضای سابق و الحق جبهه ملی، خود من پیشقدم شدم و پس از مدتی عضویت در سامانه ششم به رأی غیابی اخراج خودم از جبهه ملی اعتراض کردم و خوشبختانه آن رأی غیابی با رأی قاطع شورای مرکزی جبهه ملی نقض و لغو و کان لم یکن اعلام شد و عضویت من در شورای مرکزی کما فی السابق مستمرا ابقا و تأیید شد.
اکنون زمان تکرار گله و شکایت نیست، بلکه زمان خدمت و استقامت است و من به نوبت خود، به امید توفیق در ایجاد تفاهم، همگرایی و اتفاق نظر اعلام میکنم که عضویت من در حزب ایران و جبهه ملی پنجاه سال بلاانقطاع تا امروز ادامه داشته و هیچ شکایت و گله و خصومتی با نیروهای قدیم و جدید جبهه ملی و حزب ایران ندارم و هر جفایی که بر من رفته باشد، آنقدر اهمیت ندارد که موجب اخلال و اختلال در مشارکت من با دیگر ملیون و در رأس آنها جبهه ملی شود؛ همچنان که چهل و چند سال پیش به خواهش دکتر غلامحسین مصدق کتاب «خاطرات و تألمات» زندهیاد دکتر محمد مصدق را با همکاری دکتر همایون کاتوزیان از طریق جبهه ملی ترجمه و در لندن منتشر کردم.
من همچنین بیشترین مشارکت را در انتشار هفتهنامه جبهه ملی (با مدیریت احمد انواری و دکتر عبدالکریم انواری) با همکاری دکتر حمید عنایت و دکتر محمدعلی کاتوزیان داشتم. منتی هم از بابت این خدمات بر هیچ کس نداشته و ندارم. همچنان که اگر به دنبال شاهنامه فردوسی، شاهنامه امین را ساختهام، یا تأملات نابهنگام نیچه را ترجمه کردهام، قصدم خدمت بوده است.
خلاصه کلام اینکه امثال من در سر پیری باید کمی از خودخواهیهای خود بکاهیم و به منظور حفظ منافع درازمدت ملی از سر تقصیر یکدیگر درگذریم و در راه نجات ایران به توافق و اجماع برسیم. این همگرایی یک ضرورت است. آن هم در حالیکه اروپاییها با نودولتان عرب خلیج فارس مشترکا بیانیه میدهند و ایران را متهم به اشغال! جزایر ایرانی خلیج فارس میکنند و آمریکا و اسرائیل به نوعی و روسیه و چین به نوع دیگر از تنهایی و غریبی ایران بهره میبرند، چاره تنها یکدلی و همگرایی همه ایرانیان در داخل و خارج و رهاندن کشور از این مخاطرات با تشکل زیر پرچم جبهه ملی واحد است./آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید