امین داودی: پژوهشگر تاریخ ایران و عضو شورای علمی موسسه آتوسا
روزنامه آسیا_آرش رئیسینژاد، استادیار سابق دانشگاه تهران و چهره دانشگاهی نزدیک به محمدجواد ظریف، طی سالهای اخیر به عنوان یک دانشگاهی جوان و تحصیلکرده در غرب، با ارائهی منظری نو، از طریق رسانههای همسو با قدرت، به جامعه معرفی شده است. با این حال، به نظر میرسد در مبانی نظری، تفاوت چشمگیری با نسل پیشین دانشگاهیان ایران در دهههای اخیر نداشته باشد. این یادداشت با رویکردی انتقادی، یکی از دیدگاههای رئیسینژاد در باب «هویت ایرانی» را، با اتکا به تحلیل کتاب «شرفنامه» اثر مورخ برجستهی کُرد ایرانی، شرفالدین بدلیسی، مورد بررسی قرار میدهد.
رئیسینژاد، که استاد ژئوپلیتیک است، برای ترسیم «عمق استراتژیک نوین ایران» و هویت ایرانی، نوروز و تشیع را به عنوان دو ستون بنیادین هویت ایرانی معرفی کرده و سیاست منطقهای ایران را بر پایهی این «هویت تاریخی» بنا مینهد. بحث نوروز به عنوان یکی از لایههای معنایی مفهوم ایران و کاربرد آن در ترسیم سیاست خارجی، نیازمند بررسی جداگانهای است؛ با این حال، رویکرد وی در این زمینه، که بر پایهی برداشت رمانتیک، خطرناک و ایدئولوژیک بنا شده، منجر به سیاسیسازی یک امر آیینی و فرهنگی مبتنی بر صلح، و تبدیل آن به یک ابزار سیاسی و ایدئولوژیک ستیزهجو و توسعهطلب منطقهای خواهد شد. اما در این یادداشت، تمرکز بر نقد دیدگاه رئیسینژاد در خصوص تشیع به عنوان هویت پایهای ایران، با اتکا به تحلیل جدال شیعه و سنی در عصر صفویه و با استناد به «شرفنامه» بدلیسی است.
تشیع در عصر صفویه، بهویژه در نیمهی نخست این دوران، دارای مفهوم و کارکردی متمایز از عصر حاضر است. با الهام از رویکرد «تاریخ مفاهیم» که توسط کوزلک توسعه یافته است، میتوان دریافت که مفاهیم در دورههای تاریخی مختلف، دارای معانی و کارکردهای متفاوتی هستند. این تحلیل مفهومی، به ما امکان درک عمیقتر و دقیقتری از این مفاهیم را میدهد. نکتهی حائز اهمیت این است که رئیسینژاد ظاهراً به این بُعد تاریخی-مفهومی توجه نکرده است؛ چرا که کارکرد مفاهیم بنیادین، به عنوان مثال شیعه، نه تنها با گذشت ۴۰۰ سال، بلکه حتی در پنج دهه اخیر، متحول شده است.
شرفالدین بدلیسی، مورخ ایرانی، کُرد و اهل تسنن، که در دربار عثمانی به تاریخنگاری امرای کُرد پرداخته است، دیدگاه ویژهای در مورد مفهوم ایران و جایگاه شیعه و سنی دارد. به نظر میرسد بدلیسی، ۴۰۰ سال پیش، درک عمیقتری از «مفهوم ایران» و مبانی هویت ایرانی نسبت به رئیسینژاد داشته است. برخلاف رویکرد رئیسینژاد، بدلیسی «ایران» را مفهومی «فرا-قومی» و «فرا-مذهبی» تعریف میکند. تقلیل دادن مفهوم «ایران» به یک مذهب یا آیین خاص، یک خطای استراتژیک، غیرعلمی و غیرتاریخی است که صرفاً به دلیل نزدیکی به محافل سیاسی و قدرت، منجر به چنین برداشتهای ایدئولوژیکی از این مفهوم میشود.
«ایران» نزد شرفالدین بدلیسی، مفهومی ثابت، کلی و تاریخمند است که در چارچوب یک قومیت یا مذهب نمیگنجد. این نکته در بخشهایی از کتاب «شرفنامه» به صراحت بیان شده است. در مقابل، رئیسینژاد تلاش میکند تا یک «ناحیه» یا بُعد خاص از این سنت (تشیع) را در خدمت سیاست کلی ایران در منطقه قرار دهد. رئیسینژاد، علیرغم ظاهر علمی و آکادمیک، در عمل همان رویکرد ایدئولوژیک شریعتی را پیگیری میکند. رویکردی که «تشيع» را از جایگاه تاریخی و اصیل خود منحرف کرد و آن را به ابزاری بیارتباط با مفهوم حقیقیاش بدل ساخت.
بدلیسی چگونه درک خود از مفهوم ایران را روایت میکند؟
هنگامی که شاه اسماعیل دوم صفوی به تخت سلطنت ایران نشست و قصد تغییراتی در معرفی مذهب رسمی ایران را داشت، بدلیسی این اقدام را مثبت ارزیابی کرده و مینویسد: «و چون مدت بیست سال در آن قلعه حبس کشید پدرش وفات کرده به استصواب امرا و اعیان قزلباش از قلعه بیرون آمده بر تخت سلطنت ایران جلوس نمود و خواست... نوعی سلوک کند که در ولایت ایران سنی و شیعه هر کدام به مذهب خود عمل نموده متعرض احوال یکدیگر نشوند.» (بدلیسی، ج2، ص 254)
از این گزارهی بدلیسی، دو محور کلیدی قابل استنتاج است:
۱. «ولایت ایران» به مثابه یک «امر ثابت و کلی»: بدلیسی به «ولایت ایران» اشاره میکند که به صورت مجزا از رویکردهای حاکمان، یک اصل ثابت و کلی نزد اوست. پادشاه جدید درصدد است تا «نوعی سلوک» جدید را در آن پیاده کند که با رویههای پیشین متفاوت است.
۲. شمول عام «ایران» فراتر از مذهب: اشاره به نام «ایران» در این گزاره، فراتر از دو مذهب شیعه و سنی است. بدلیسی در این بخش، «ایران» را بدون هیچ قید و تخصیصی، برای همهی ایرانیان، اعم از شیعه و سنی، شمول عام میبخشد.
بدلیسی، تغییر سیاست دولت مرکزی را امری مثبت تلقی میکند و معتقد است این تغییر رویکرد، منجر به پایان جدال شیعه و سنی و عدم تعرض پیروان مذاهب به یکدیگر خواهد شد. این دیدگاه، «ایران» را به عنوان یک قلمرو و امر ثابت معرفی میکند که شیعه، سنی و دیگر اقوام و مذاهب در آن همزیستی دارند.
از منظر بدلیسی، سیاست «تسامح مذهبی» میتواند از درگیری و خشونت بین گروههای مذهبی جلوگیری کند. این مفهوم، که در دوران مدرن نیز به جد مورد توجه قرار گرفته و هدف آن جلوگیری از جنگها و اختلافات مذهبی است، به طور ذاتی در «مفهوم ایران» از منظر بدلیسی، نهفته است. این همان نکتهای است که جواد طباطبایی نیز به آن پرداخته و میتوان آن را با یک تأمل فلسفی مبتنی بر نگاه «ایرانشناسانه» در مورد تاریخ ایران تبیین کرد.
اما در جمعبندی پایانی میتوان گفت «ایران» به عنوان یک مفهوم بنیادین، علیرغم
قدیم بودن، همچنان یک «امر جدید» محسوب میشود و دارای لایههای معنایی پیچیده و متنوعی است. فقدان درک تاریخی و مفهومی صحیح از این مفهوم، ما را از ارائهی راهکارهای بنیادین و کارآمد برای ایران باز میدارد. نقد اساسی وارد بر رئیسینژاد، فقدان همین درک تاریخی-مفهومی از ایران است. او پس از شکست ایدهی «هلال شیعه»، به سراغ ارائهی ایدهی «هلال نوروز» میرود و یک امر آیینی و ملی را به امری سیاسی و ایدئولوژیک و ناسیونالیستی تبدیل میکند؛ رویکردی که نتایج مشابهی با «هلال شیعه» در پی خواهد داشت. خارج کردن مفاهیم از بافت تاریخی و کارکرد اصلیشان، خیانتی به خود آن مفاهیم محسوب میشود.
(دیدگاه رئیسینژاد در مورد نوروز، تشیع و عاشورا را میتوانید در کانال تلگرامی ایشان، سیمرغ، مطالعه بفرمایید)/آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید