روفسور سیدحسن امین
۲۱ آبان اولین سالگرد فقدان دکتر هرمیداس باوند دیپلمات کاردان، استاد حقوق بینالملل و روابط بینالملل و سخنگوی جبهه ملی بود. من اینجا میخواهم از نقش سازنده او در اعتدال و انسجام جبهه ملی به عنوان یک تشکل دیرپای سیاسی که سه نخستوزیر ایران (مصدق، بختیار و بازرگان) و یک رئیسجمهور (بنی صدر) از این پایگاه برآمدهاند، لختی قلم را بگردانم.
داشتن تشکلهای مدنی و سیاسی و در رأس آنها احزاب سیاسی فراگیر، قوی و پایدار از لوازم مردمسالاری و فرمانروایی مردم بر مردم است. احزاب قانونی مجوزدار کنونی که در وزارت کشور ثبت شده و مختصر کمک مالی هم از دولت دریافت میکنند، این نقش را ندارند. اساسا در تاریخ ایران، متأسفانه احزاب پایدار نبودهاند. با ظهور جنبش بزرگ مشروطیت، حزب سیاسی هم پا گرفت (حزب دموکرات، عامیون، اعتدالیون)، اما تحزب دولت مستعجل بود و هیچگاه فراگیر نشد.
در عصر سلطنت رضاشاه احزاب فرصت اظهار وجود نداشتند و بعد از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضا شاه، رونق یافتند. حزب اراده ملی سید ضیا طباطبایی، حزب دموکرات قوامالسلطنه، حزب ایران و حزب توده.
حزب توده فراگیرترین احزاب ایران بود اما سران آن از اتحاد جماهیر شوروی خط میگرفتند. جبهه ملی ایران، میراث ارزشمند معنوی دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی یکی از آن استثناهاست که هفتاد و شش سال استمرار داشته و سه نخستوزیر هم از درون آن بیرون آمدهاند: دکتر مصدق، دکتر شاپور بختیار و مهندس مهدی بازرگان. اینان شخصیتهای درجه یک جبهه ملی بودند، هر چند بازرگان و یارانش از جبهه ملی انشعاب کردند و نهضت آزادی را تشکیل دادند.
محمدرضا شاه در آخرین ماههای سلطنت خود برای نجات ایران دست به دامن جبهه ملی شد و نخستوزیری را به سه نفر از سران جبهه ملی یعنی دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر کریم سنجابی و دکتر شاپور بختیار پیشنهاد کرد. صدیقی قبول خدمت را مشروط به ماندن شاه در ایران کرد. سنجابی قبول خدمت را مشروط به موافقت آیتالله خمینی کرد، ولی بختیار بدون شرط و شروط نخستوزیری را پذیرفت و بهرغم فشارها بر سر پیمان خویش بر اساس قانون اساسی مشروطیت که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت ایستاد. اما این امر موجب دودستگی در جبهه ملی شد.
جبهه ملی و حزب ایران، بختیار را اخراج کردند که چرا از شاه فرمان نخستوزیری گرفته است. او در دفاع گفت: «مصدق هم از همین شاه فرمان گرفت!»
جبهه ملی در کابینه بختیار شرکت نکرد و به عکس در دولت موقت معارض بختیار به ریاست مهدی بازرگان، حضور یافت. سنجابی، فروهر، اسدالله مبشری و دیگر ملیون در کابینه مهندس بازرگان پست گرفتند و در نهایت هم بختیار در پاریس و هم فروهر در تهران کشته شدند و هم سنجابی مجبور به ترک ایران و اقامت در آمریکا شد.
در این فاصله جبهه ملی همچنان و مخصوصا در خارج کشور فعال بود و از جمله در لندن هفتهنامهای به نام «جبهه» به مدیریت احمد انواری منتشر میکرد که من هم در آن مقاله مینوشتم و خاطرات دکتر مصدق را هم در همان تاریخ با همکاری دکتر همایون کاتوزیان از فارسی به انگلیسی ترجمه و منتشر کردم.
در بیست ساله اخیر چهره شاخص و سخنگوی جبهه ملی، دکتر هرمیداس باوند، دیپلمات صادق و سرشناس و استاد محبوب و پرتوان روابط بینالملل بود که روز یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲ در تهران چهره در نقاب خاک کشید، مردی از تبار دکتر غلامحسین صدیقی، اللهیار صالح و عزالدین کاظمی با کارنامهای درخشان.
البته اکنون سالهاست که جبهه ملی با محدودیتهای تحمیلی حاکمیت روبهروست و نظام سیاسی امنیتی جمهوری اسلامی فرصت فعالیت علنی نمیدهد. لذا جبهه ملی از جهت کمی و تعداد اعضای فعال رونق و روایی پیشین را ندارد. اما همچنان به همت نوآمدگان و مخصوصاً جوانتران سر پا نگاه داشته شده و شعله کمفروغ آن خاموش نشده است.
نقدی که بر جبهه ملی وارد است، کمبود انسجام داخلی بین صفوف سازمانی و کمکاری در جذب یا حتی ائتلاف با نیروهای هماندیش و همسوست. البته در میان اعضای یک حزب یا یک جبهه، همیشه اختلاف نظرهایی وجود داشته و یک حزب با وجود فراکسیون توانسته و میتواند کلیات و اصول مرامنامه را در عین اختلافنظرها و مخالفت با راهکارها حفظ کند.
در چند سال اخیر اختلافها در جبهه ملی به تشکیل دو شورای موازی به عنوان سامان پنجم و ششم انجامید که بیانگر اختلاف نظر جدی اگر نه در اصول، در فروع مبارزه سیاسی زیر چتر واحد جبهه ملی است. شادروان هرمیداس باوند سخنگو و عضو هیأت رهبری شورای پنجم بود که همین سمت را در جبهه ملی شورای ششم حفظ کرد و من هم در سمت عضو هیأت رهبری و اجرایی شورای پنجم و رئیس هیأت اجرایی شورای ششم در کنار او بودم.
باوند قائل و متمایل به ایجاد اتحاد بین نیروهای ملی بود. لذا هنگامی که در مصاحبهای سخن از انشعاب درونی بین شورای پنجم و ششم به میان آوردند، با حفظ اصول، گفت که بین دو شورای پنجم و ششم، تضادی وجود ندارد. با توجه به همین رویکرد چهرههای شاخصی مانند باوند لزوم هماهنگی و رفع اختلاف بین دو شورا، مقبول اکثریت اعضا و هواداران جبهه ملی بوده است و پیوسته مذاکراتی برای ایجاد وفاق و اتحاد بین دو شورا و در نهایت تشکیل کنگره و انجام انتخابات درون سازمانی مطرح است.
چند سال پیش، هنگامی که من عضو هیأت رهبری و اجرایی جبهه ملی سامان پنجم و مسئول تشکیلات آن بودم، برای وفاق بین جبهه ملی پنجم و ششم، با حسن نیت کمیسیونی به عنوان هیأت مصلحه تشکیل شد مرکب از سه نفر: دکتر هرمیداس باوند به نمایندگی سامان ششم، من که در آن تاریخ، عضو هیأت اجرایی و رهبری سامان پنجم بودم، به نمایندگی سامان پنجم و مرحوم خسرو سیف دبیرکل حزب ملت ایران و جانشین زندهنام داریوش فروهر به نمایندگی احزاب همسو با جبهه ملی. آقای ضیا مصباح هم دبیر این هیأت مصلحه و کمیسیون داوری ولی بدون حق رأی بودند.
به منظور ایجاد وفاق، جلسه هیأت مصلحه با حضور سه تن آقایان عضو کمیسیون یعنی باوند و بنده و مصباح در منزل ما تشکیل شد. آقای سیف که عازم فرانسه بود، به من نمایندگی داد که رأی او موافق رأی من باشد.
برای رفع اختلاف بین دو سامان یا دو شورای جبهه ملی و ایجاد ائتلاف آقایان مهندس کورش زعیم از سامان ششم و معارض ایشان از سامان پنجم که بیشترین زاویه را با هم از منظر اولویتبندی برنامههای مبارزاتی داشتند، به جلسه هیأت مصلحه دعوت شدند. مهندس زعیم در جلسه حضور یافت و شخص مقابل ایشان در جلسه حضور نیافت. ما در هیأت مصلحه در صدد بودیم که محترمانه نیامدن دوست شورای پنجم را نه به عنوان تخلف بلکه به عنوان بیاحترامی و بیاعتنایی به همراهان تذکر دهیم که ایشان خائف از عکسالعمل تند ما که البته در دستور کار ما نبود، پیشدستی کرد و با اطمینان از اینکه اگر بین دو فراکسیون یا سامان پنجم و ششم، ائتلاف شود، ریاست شورا در انتخابات بعدی به ایشان نمیرسد و آقای دکتر باوند (و شاید من) بیش از ایشان رأی میآوریم، با تمهیداتی گازانبری عضویت مرا از شورای مرکزی و عضویتم در هیأت رهبری اجرایی سامان پنجم را لغو کرد و من به رغم اعتقاد به لزوم اتحاد، ناچار به جبهه ملی سامان ششم پیوستم و افتان و خیزان با همه فشارهای بیرونی و بیمهریهای درونی، اکنون همچنان در مقام ریاست هیأت اجرایی جبهه ملی شورای ششم در این سنگر ملی ایستادهام، ولی در نظر دارم که به محض توافق دوستان در ائتلاف خود را مانند اللهیار صالح در سالهای ۷۶ سالگی به بعد از جبهه ملی بازنشسته کنم.
خوشبختانه اکنون اکثریت اعضای هر دو شورا با دیدارهای فردی با دوستان شورای معارض خود در جهت اتحاد مجدد هر دو شورا رایزنیهایی کردهاند و میکنند. کسانی دیگر هم که عضو هیچکدام از دو شورا نیستند، برای تشکیل کنگرهای فراتر از هر دو شورا مساعی جمیله خود را بهکار گرفتهاند. در درازمدت ضروری است که این اقدامات با تصویب و تأیید اکثریت دو شورا به سرانجام رسد که مدار کار جبهه ملی باید بر حفظ وحدت و احتراز از انشعاب و انشقاق باشد و گرنه لفظ و معنای جبهه و ملی و ترکیب لغوی و مفهومی آن از کاربرد اصلی بیجا خواهد بود.
ستون فقرات جبهه ملی، حزب ایران است و من چه در حیات دبیرکل فقید مهندس علیقلی بیانی و چه پس از فوت او که دبیرکلی حزب به من رسید، سعی کردم حزب ایران را با هیأت موسس به ثبت برسانم و موفق نشدم. باید تأکید کنم که به شرح اسناد موجود، حزب ایران در دولت خاتمی و روحانی اصرار داشت که رسمیت و قانونی بودنش به ثبت برسد و بعد در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس مشارکت کند. این کار انجام نشد و بهرغم طومارهایی که امضا شد و مرا نامزد ریاستجمهوری از حزب ایران معرفی کرد، من در هیچ انتخاباتی ثبتنام نکردم. در مرحله بعد خواستم تشکیلات جدیدی با نام زنجیره هماندیشان ملی (هما) را وسیله همافزایی نیروهای پراکنده ملی کنم. آن نیز به رغم انتشار دهها بیانیه و دعوت ملیگرایان به همگرایی به نتیجه نرسید و من بدون آنکه آن تشکل را بر هم زنم، از آن فاصله گرفتم. چون عقیده دارم جبهه ملی هنوز هم بهترین تشکل ایراندوستان برای فعالیت سیاسی است.
در پایان همصدا با ایراندوستان و دغدغهمندان آینده ایران، برای چندمین بار ضرورت همکاری ملیگرایان را با نیروهای اعتدالگرا و خشونتپرهیز فریاد میزنم، امید که گوش شنوایی باشد. در شرایط بحرانی کنونی، با فشارهای برون مرزی، دودستگی و اختلاف به زیان ایران است. ایران باید با فکر ایرانی، به دست ایرانی و برای ایرانی ساخته شود که بیگانگان منافع ملی خود را منظور میدارند و در اندیشه ما و شما نیستند.
...
دیدگاه خود را بنویسید