در باب قصیدۀ‌ «کمدی الهی» سرودۀ پروفسور سیدحسن امین

آسیانیوز- حسام عطائی ـ وقتی به انقلاب‌ها و تحولات بزرگ تاریخ می‌نگریم، همواره علامات وقوع‌شان را در سطوح و لایه‌های مختلفی می‌بینیم، - از مناسبات اجتماعی گرفته تا تفکرات فلسفی و همین‌طور اشکال و قالب‌هایی که هنر در آن‌ها ظهور می‌یابد؛ حال در این میان، شاید بتوان گفت که شعر و هنر از مؤثرترینِ این علامات به حساب می‌آید. شعر و هنر است که در درون قلب‌ها و اذهان افراد جامعه نفوذ می‌کند و تمایل و جهت یکایک آن‌ها را به سمت تحول سوق می‌دهد. 

تحول عظیمی چون رنسانس اروپا نیز همراه با تغییر نگرش‌های بنیادین در علم و دین و فلسفه و سیاست و... بود که این تحولات، در هنر نیز نمود داشت؛ و چه کسی می‌داند که اگر دیوانگی، ستایش نمی‌شد و در مدح آن، شعر سروده نمی‌شد، آیا نزاع پشت دیوارهای کلیسا به میان افراد جامعه هم می‌آمد یا نه؟! آن‌ها نیز با آن منازعات همراه و هم‌صدا می‌شدند یا نه؟!

نمونه‌ اعلای دیگری از این تحولات را می‌توان در جریانات منورالفکری عصر مشروطه دید که افرادی چون ملکم‌‌خان، طالبوف، آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی و... با استفاده از مفاهیمی مثل کریتیکا (نقادی) و پولیتیکا (سیاست‌ورزی) و پوئتیکا (شعر و هنر) و امثالهم، سعی کردند اندیشه‌های جهان اکبر (جوامع اروپایی و غربی) را به جهان اصغر (جامعه‌ ایرانی آن دوره) وارد و زمینه‌های مشروطه‌خواهی و تحول را فراهم ‌کنند؛ تا یک کلمه را خلق کنند: قانون. 

اما بعد، پروفسور امین از وارثان نسلی است که سال‌هاست در مدفن تاریخ خفته‎اند و آن‌چه، در وهله‌ اول، از خواندن «کمدی الهی» امین به نظر می‌آید، پرتویی از جنس درخشش و تلألؤ همان منورالفکری است. «کمدی الهی» امین قصیده‌ای کمیک است که در قالب یک داستان، به بیان تاریخ و عقاید و برخی حوادث اجتماعی ایران و جهان، و مشخصاً صد سال اخیر، می‌پردازد؛ جستاری لابه‌لای تاریخ، از داستان آفرینش و هبوط گرفته، تا افلاطون و کلئوپاترا، پطر کبیر و ملکه ویکتوریا، نیوتن و گوته، رضا شاه و گاندی، بمب اتم و عصر تکنولوژی.

الگوی کلی آن برگرفته از «کمدی الهی» دانته است. دانته در یک سفر خیالی به دوزخ، برزخ و بهشت می‌رود و ضمن شرح سفرش و ملاقات معشوقه‌ خود، بئاتریچ/ بئاتریس، به این شکل، به نقد تفکر کلیساییِ حاکم بر قرون وسطی می‌پردازد. این نگرش نقادانه نسبت به عقاید کهنه و منسوخِ دینی، در «کمدی الهی» امین هم دیده می‌شود که سعی داشته، این باورها را مورد توجه و پرسش قرار دهد؛ ضمن این‌که به مسائل جدیدی چون فمنیسم و حقوق زنان نیز پرداخته می‌شود و البته با این تفاوت دیگر که شخصیت داستان در این اثر، برخلاف دانته، در پی فرار و کتک از زنش است که در عالم خواب و رؤیای خود، وارد سفر خیالی‌اش به بهشت، برزخ و دوزخ می‌شود. 

* نگاهی اجمالی به ایده‌ کلی داستان

شخصیت داستان، شاعری بی‌نواست که بالاجبار مهمانی‌ای برپا کرده و سرمایه و پس‌انداز خود را بر باد داده است؛

دیشبم سفره به زور رفقا وا شده بود     که ز هر سو سرِ خر سرزده پیدا شده بود

این شروع کمدی امین است که در نهایت به دعوا و کتک خوردن شاعر از زنش می‌انجامد. پس از آن‌که دعوا و کتک‌کاری او تمام شد و به خواب رفت، سفر او آغاز می‌شود و در خواب، به عالم بعد از مرگ قدم می‌گذارد؛

[ابیاتی گزیده، نه به ترتیب، جهت طرح شمای کلی داستان]

خواب بودم که ملائک در میخانه زدند     آدم آماده‌ی تقدیس اهورا شده بود

***

از حراست حرسی آمد و گفتا چه کسی؟     شرح و بسطی که به او دادم، گیرا شده بود

***

چون مامی دید مرا سخت شکفتش دل و گفت     از جهنم به چه سان جای تو اینجا شده بود؟

***

و به این ترتیب، شاعر به وساطت اجدادش وارد بهشت می‌شود و در بهشت، می‌خواهد با شیرین محشور شود که ناگهان، سر و کله‌ زنش پیدا می‌شود؛

روضه‌ی خلد برین خلوت درویشان است     من و شیرین را آن روضه‌ مهیا شده بود

***

اندر آن کرّ و فر آمد به برم همسر من     چشم بد دور که چون غول هیولا شده بود

داستان با کشمکش فرار شاعر از دست زنش پیش می‌رود و پس از بهشت وارد برزخ و دوزخ می‌شود؛ در این میان هم نقد و نقَبی به برخی عقاید دینی و فلسفی و علمی زده می‌شود؛

دیگری گفت بشر اشرف مخلوقات است     پس گناه است که سرگرم خطایا شده بود

زیرکی گفت که انسان نوه‌ی میمون است     وز تکامل، بشر این‌گونه شکوفا شده بود

داروین گفته چنین و نیوتن گفته چنان     یا چنین، فهم فلاطون و ارسطا شده بود

اما از داستان این قصیده که بگذریم، سرایش در وزن قصیده که یکی از وزن‌های وزین و سنگین شعر پارسی است، مستلزم مهارت بسیار بالایی است و انتخاب این وزن، نشان از ذوق و قریحه‌ بالای شاعر دارد. استفاده از واژگان جدید در این قصیده مانند وی‌آی‌پی و ماما و مانیتور و... می‌تواند نشان از قصد شاعر برای ارتباط با جهان حاضر و نسل جدید و احیاء برخی سنت‌های اصیل فرهنگ پارسی چون شعرسرایی باشد. همین‌طور طنز پرمایه‌ای که در این قصیده به‌کار رفته، حجم ارجاعات تاریخیِ آن و تلمیح و تضمینی که در بسیاری از ابیات وجود دارد، بسیار قابل توجه و حائز اهمیت است.

قصیده‌ پروفسور حسن امین، علاوه بر تمامی نکات پیشین و همین‌طور نگرش نقادانه نسبت به برخی عقاید و مسائل، نکته‌ قابل توجه دیگری نیز دارد و آن، این پرسش است که «شعر و هنر در زمینه‌ وقوع تحولات اجتماعی چه نقشی می‌تواند ایفا کند؟»

اگر طالبوف‌ها و کرمانی‌ها نبودند، اگر در مدح دیوانگی شعری سروده نمی‌شد، آیا رنسانس و مشروطه به سرانجامی می‌رسیدند؟! در پی این پرسش، پرسش‌های بسیاری است که پیش می‌آیند؛ جایگاه شعر و هنر در جامعه‌ کنونی ما چگونه است؟ اگر بتوان شعر را درجه‌ای اعلاء از موارد کاربرد زبان دانست (چرا که واژگان در شعر با گزینش خاصی به کار می‌روند)، زبان جامعه‌ ما در چه سطح و جایگاهی قرار دارد؟

اما پس از تمامی این پرسش‌ها، در پایان باید به خاطر داشت که پروفسور امین و امثال ایشان را بایستی ارج و قدر نهاد؛ وارثان گذشتگان، به دوش‌کشندگان این میراث در تمام عمر، که اکنون می‌خواهند این امانت را، این بار را، این میراث فرهنگی را، به آیندگان خود واگذار کنند؛ پرتویی از منورالفکری را. باشد که ما نیز این ودیعه را برای آیندگان خود، به‌درستی بر جای گذاریم.