دکتر احمد رشیدی‌نژاد

روزنامه آسیا-در کنفرانس مطبوعاتی پایان سال، وزیر خارجه آذربایجان، جیحون بایراموف، دو دیدگاه مهم و پیوسته را بیان نموده است. اول آن‌که، به گفته وی، «ایروان به باکو اطلاع داده است که مدیریت بخش ریلی عبوری از خاک ارمنستان در چارچوب پروژه موسوم به مسیر ترامپ (TRIPP) ارتباطی به روسیه ندارد.» بایراموف در توضیح این مسئله گفت: «ممکن است ارمنستان هنگام پذیرش تعهدات در بخش مسیر ترامپ، بخش ریلی را نیز مدنظر قرار داده باشد.» 

وی با اشاره به قرارداد مدیریت راه‌آهن ارمنستان و روسیه که تا سال ۲۰۳۸ اعتبار دارد، خاطرنشان کرد: «طرف ارمنی موضع خود را برای باکو تشریح کرده است... بخشی از راه‌آهن که قرار است در استان سیونیک ساخته شود، شامل مدیریت روسیه نمی‌شود؛ زیرا در زمان امضای قرارداد امتیاز، این خط آهن اصلا وجود خارجی نداشته است... بنابراین، گنجاندن چیزی که اصلا وجود ندارد در قرارداد، امکان‌پذیر نیست.» دوم آنکه، بایراموف شرط جدیدی برای پیشبرد توافق صلح نهایی با ارمنستان مطرح کرد و گفت: «اجرای کامل تعهدات پذیرفته شده در چارچوب پروژه مسیر ترامپ.» این در حالی است که وی پیش‌شرط قبلی باکو مبنی بر لزوم تغییر قانون اساسی ارمنستان را نیز مجددا تأکید نمود.

این اظهارات تنها پنج روز پس از ابهام‌آمیز بودن سخنان نیکول پاشینیان، نخست‌وزیر ارمنستان، مطرح شد. پاشینیان در دیدار با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، گفته بود: «ما در حال انجام مذاکرات دوجانبه بسیار سازنده‌ای با آمریکا در مورد اجرا و ساخت راه‌آهن مسیر ترامپ هستیم و در اینجا ظرافت‌های بسیاری در رابطه با روابط دوجانبه ما با فدراسیون روسیه وجود دارد.» از سوی دیگر، مقامات وزارت خارجه روسیه پیش‌تر به صراحت تأکید کرده بودند که شرکای ارمنی بدون مشارکت مسکو نمی‌توانند «مسیر ترامپ» را راه‌اندازی کنند، چرا که مدیریت راه‌آهن ارمنستان در اختیار یک شرکت روسی است.

نتیجه آنکه، موضع رسمی باکو، مبتنی بر اطلاعات دریافتی از ایروان، نشان می‌دهد که آذربایجان قصد دارد یک پروژه راهبردی منطقه‌ای با محوریت همکاری با ترکیه و زیر چتر حمایتی ایالات متحده (پروژه مسیر ترامپ) را پیش ببرد، در حالی که به‌طور مشخص دغدغه مسکو و ایران درباره مدیریت و نفوذ در زیرساخت‌های حیاتی قفقاز را نادیده می‌گیرد یا کمرنگ جلوه می‌دهد. این رویکرد، تشابهی هشداردهنده با الگویی دارد که پیش از درگیری گسترده در اوکراین شاهد آن بودیم. 

ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، پس از به قدرت رسیدن، به‌طور پیوسته و با لحنی قهرآمیز و گاه تحریک‌آمیز، بر حق حاکمیتی کشورش برای پیوستن به ناتو و اتحادیه اروپا تأکید کرد و هشدارها و خطوط قرمز امنیتی روسیه را نادیده گرفت. وی در سخنرانی‌های متعدد، از جمله در اجلاس امنیتی مونیخ و نشست‌های ناتو، خواستار «عضویت فوری» در این بلوک شد و روسیه را به طور مستقیم تهدیدکننده صلح اروپا خواند. زلنسکی در اقدامی نمادین و تهاجمی، حتی در تاریخ ۶ فوریه ۲۰۲۲، یعنی تنها هجده روز قبل از آغاز تهاجم گسترده روسیه، در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با رهبران آلمان و فرانسه گفت: «اگر همه فکر می‌کنند حمله روسیه محتمل است، چرا ما را به ناتو راه نمی‌دهند؟» این گونه اظهارات و اصرار بر تغییر سریع و یک‌طرفه موازنه امنیتی در منطقه، در حالی که مسکو بارها آن را خط قرمز حیاتی خود اعلام کرده بود، یکی از عوامل اصلی تشدید بحران و نهایتا شعله‌ور شدن جنگ تمام‌عیار بود.

اظهارات جیحون بایراموف نیز، اگرچه با رفتاری متفاوت و با ادبیاتی دیپلماتیک‌تر، حاوی همان منطق خطرناک است: پیشبرد منافع ملی و اتحادهای جدید، بدون لحاظ کردن حساسیت‌های امنیتی حیاتی همسایه قدرتمندی مانند روسیه. پروژه مسیر ترامپ، صرف نظر از مزایای اقتصادی‌اش برای منطقه، از دیدگاه تهران و کرملین می‌تواند به معنای ایجاد کریدوری تحت نفوذ غرب و ترکیه در عمق قفقاز باشد که نفوذ تاریخی، اقتصادی و امنیتی آن‌ها را به حاشیه می‌راند. شرط کردن اجرای این پروژه برای صلح، نیز ابزاری برای تحت فشار گذاشتن ارمنستان و در نهایت تغییر معماری امنیتی منطقه به نفع بازیگران غیر منطقه‌ای است. این رفتار، دقیقا یادآور همان الگویی است که در اوکراین منجر به فاجعه شد: کی‌یف با پشتیبانی غرب، بر پیوستن به ناتو اصرار کرد و هشدارهای مسکو را «بلوف» دانست؛ باکو نیز با اتکا به حمایت آنکارا و واشنگتن، بر پیشبرد پروژه‌ای اصرار می‌ورزد که مسکو صراحتا نسبت به آن هشدار داده است.

بی‌توجهی آذربایجان به حساسیت‌های امنیتی روسیه ممکن است پیامدهای سنگینی در پی داشته باشد. این پیامدها می‌تواند از واکنش‌های مستقیم و فشارهای سیاسی ـ اقتصادی مسکو گرفته تا افزایش تنش‌های منطقه‌ای و تهدید ثبات داخلی آذربجان را شامل شود. در مجموع، چنین رویکردی خطر تبدیل شدن قفقاز جنوبی به صحنه تقابل قدرت‌های بزرگ را در بر دارد. 

با این حال، تفاوت‌های مهمی بین موقعیت اوکراین و آذربایجان وجود دارد که ممکن است فضایی برای مانور بدهد. آذربایجان روابط اقتصادی عمیق‌تری با روسیه دارد و مسکو تاکنون در مناقشه قره‌باغ مواضعی نسبتا متعادل‌تر در قیاس با حمایت بی‌قید و شرط از ارمنستان اتخاذ کرده است. همچنین، ترکیه به عنوان متحد اصلی باکو، خود بازیگری است که روابط پیچیده و وابسته‌ای با مسکو دارد و احتمالا تمایلی به دامن زدن به یک بحران تمام‌عیار در همسایگی خود ندارد. این می‌تواند عاملی تعدیل‌کننده باشد. علاوه بر این، آذربایجان از اهرم انرژی نیز برخوردار است، اگرچه روسیه می‌تواند بازارهای صادراتی جایگزین برای نفت و گاز خود بیابد و این اهرم را تضعیف کند.

درس اصلی و واضحی که از فاجعه اوکراین می‌توان گرفت این است: نادیده گرفتن حساسیت‌های امنیتی حیاتی یک قدرت بزرگ در همسایگی خود، حتی اگر با پشتیبانی قوی بین‌المللی همراه باشد، یک قمار بسیار پرهزینه است. ولودیمیر زلنسکی و حامیان غربی او، هشدارهای پوتین درباره گسترش ناتو را تا آستانه جنگ جدی نگرفتند و نتیجه آن ویرانی اوکراین و تغییر جغرافیای سیاسی اروپا بود. حال، جیحون بایراموف با اعلام بی‌تفاوتی نسبت به نگرانی روسیه درباره مدیریت یک کریدور راهبردی و حتی شرط کردن آن برای صلح، ممکن است ناخواسته آذربایجان را در مسیری مشابه قرار دهد. موفقیت دیپلماسی باکو در گرو آن است که بتواند منافع ملی خود را ـ از جمله تنوع بخشیدن به روابط و توسعه زیرساخت‌ها ـ بدون عبور از خطوط قرمز سرخ مسکو پیش ببرد. این امر نیازمند یک محاسبه دقیق و موازنه‌گرانه است، نه تقلید از الگوی تهاجمی که پیش‌تر در اوکراین به شکست انجامید. آینده ثبات قفقاز و امنیت آذربایجان به میزان زیادی به این انتخاب بستگی دارد.

دکتر احمد رشیدی‌نژاد، پژوهشگر ژئوپلیتیک

آسیانیوز