روزبه یقینی

این روزها و در این حوالی و گوش‌ و کنار، گاهی می‌بینم و می‌شنوم، برخی دوستان به من نقد‌های دارند. انتقاد‌ می‌کنند که چرا از پرفسور حسن ‌امین این مقدار تکریم و تجلیل می‌کنم؟ برخی دیگر بیشتر تندی می‌کنند و با الفاظی تندتر و با‌ استفاده از واژگانی نافرهیخته و سخیف مرا به مدیحه‌سرایی متهم می‌کنند.

در پاسخ باید بگویم؛ اگر هم چنین‌ باشد، مدایح بی‌‌صله، نه تنها موجب ننگ نیست، بلک باعث افتخار نیز هست. چرا که در این‌گونه مدیحه‌سرایی‌ها نه تنها صله‌یی به دست نمی‌آید، بلکه‌ گاها، موجب رنج و درد و عذاب هم می‌شود. حداقل این رنج‌ها، همین زخم‌زبان‌هایی‌ست‌ که توسط برخی، به روح ‌و روان آدمی‌ وارد می‌آید. این زخم‌زبان‌ها اغلب، از سوی کسانی زده می‌شود که هدف از این تجلیل و تکریم‌ها را نمی‌شناسند و درک نمی‌کنند و نمی‌دانند؛ چرا من امروز، قدردانِ امین‌ شده‌ام؟

پیش از آن‌که هدف خود را، از نوشتنِ برخی مطالب بیان کنم، باید بگویم در این وانفسای نافرهیختگی و کم‌دانشی، حضور یک نویسنده‌‌ مولف، محقق، پژوهشگر، باسواد و اندیشه‌ورزی که می‌تواند فلسفه‌ورزی کند، باید غنیمت شمرده‌ شود. من ‌از زمانی‌ که با نامدارانِ حوزه‌های‌ مختلف، حوزه‌هایی چون، تاریخ و فلسفه،  ادبیات و هنر، سیاست و فرهنگ از نزدیک آشنا و مراوده گفت‌وگو داشته‌ام، متوجه شد‌ه‌ام، چیزی تحت عنوان بزرگانِ تاریخ و فلسفه و فرهنگ و سیاست وجود خارجی ندارد و بزرگ شمردن‌ اغلب آنان، نتیجه‌ دشت بی‌حاصلِ بی‌فرهنگی امروز ماست. تا میان‌مایگانِ بتوانند خود را، در قامت فرامایگان و بلند‌پایگان علمی و فرهنگی این سرزمین خود را‌، به ما قالب نمایند. 

در این میان، داستانِ حسن ‌امین، حکایتی دیگری‌ دارد. از همان دم آشنایی با آثار این مردم بزرگ، به‌ویژه گلِ سرسبد آثار او (شاهنامه‌ی امین) و مراوده شخصی با پرفسور امین دریافتم، (The story of this man entirely different from the others) داستان این انسان فوق‌العاده فرهیخته و باسواد، متفاوت از دیگران است و باید قدردان حضور او در روزگار خود باشیم. او محقق‌ و پژوهشگری‌ دانا و تواناست که پای در راهِ ناهموار ادب و فرهنگ این سرزمین و ایران فرهنگی گذاشته است. پای در راهی ناهموار، راهی‌ که تنها، اندک مردمانی توانسته‌اند در آن به صلابت و سلامت گام بردارند. اما هدف من، از تکریم و تجلیل حسن ‌امین چیست؟

کشور ما ید طولایی در نخبه‌کشی‌ و مرده پرستی دارد. نخبگان خود را در دوران حیات آنان می‌کُشد، سپس به ستایش از پیکر بی‌جان آنان می‌پردازد. هدف اول من، از تکریم امین، مقابله با این ضد‌فرهنگِ ضد‌انسانی بود، تا بگویم بیاییم، قدر کارگران زحمتکش فرهنگی خود را در دوران حیات آنان بدانیم.

بیاییم‌ از سرنوشتِ تلخ بزرگان این سرزمین عبرت‌ بگیریم‌، سنت زنده‌کشی و مراسم رایج مرده‌پرستی را در این سرزمین منسوخ نماییم‌. در دورانِ حیات خادمان بزرگ مردم، از آنان تجلیل و سپاسگزاری کنیم‌. همچنین بدانیم، در تاریخ خونبار و غمبار ما چه بر‌ سرِ بزرگان ما رفته و چه ناسپاسی‌ها از آنان که نشده است! بر اساس همین حقایق تلخ بود که تصمیم گرفتم، تا در سلسله یادداشت‌هایی تحت عنوان «نقد و معرفی شاهنامه‌‌ امین» ضمن معرفی این کتاب، سنت منحطِ مرده‌پرستی را بشکنم و سپاسگزارِ زحماتِ این مرد بزرگ در روزگارِ حیات‌اش باشم. 

در درازنای ‌تاریخ خونبار، زنده‌کش و مرده‌پرستِ‌ میهن‌ ما، بزرگان ما چه رنج‌هایی که نکشیدند و چه ناسپاسی‌ها که ندیدند! بزرگترین ناسپاسی در حق استاد توسی منجی ‌زبان ‌پارسی و هویت ملی ایرانی روا داشته شد، تا متعصبین سنگ‌ به دست به تحریک ملای‌ شهر،‌ در راهِ پیکر پاک و بی‌جانِ، شخص اول این سرزمین قرار بگیرند و فریاد کنند؛ اگر پیکر این رافضی بددین را به گورستان مسلمانان ببرید، شما و پیکر او را سنگباران خواهیم کرد‌!

دیگر قربانی بزرگِ، فرهنگ زنده‌کش و مرده‌‌پرست ما‌ حافظ است‌. شاعر و اندیشه‌ورزی‌ یگانه در سرتاسر تاریخ جهان، شاعری که قربانی حسادت و ناسپاسی‌های معمول زمانه‌ خود و نزدیک‌ترین دوست و رفیق‌ خود (شاه‌ شجاع) و پیش از آن امیرمبارز شد، تا آواره‌ و تبعید و تهدید شود و‌ تا فریاد برآورد:

سخندانی و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز

بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

و پس از آوارگی فریاد کند:

نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم

به مویه‌هایِ غریبانه قِصه پردازم

به یادِ یار و دیار آن چُنان بِگِریَم زار

که از جهان رَه و رسمِ سفر براندازم

هدف از این سلسله یادداشت‌ها مداحی نیست. هرچند مدح بزرگانِ علم‌ و ادب و فرهنگ نه تنها بد نیست، بلکه موجب افتخار است (مدیحه‌های بی‌صله). هدف، پایان دادن به سنت زشت زنده‌کشی و مرده‌پرستی است‌.