روزبه ‌یقینی

با نگاهی به شاهنامه امین و دیگر تألیفات او درمی‌یابیم حسن ‌امین، چون مولانا مرگ‌اندیش است و از مرگ هراسی ندارد. مولوی در دیوانِ شمس می‌فرماید: «مرگ اگر مرد است آید پیش من/ تا کشم خوش در کنارش تنگ‌ تنگ»

اما سوال این است مرگ‌اندیشان چرا از مرگ هراسی ندارند؟ نه تنها هراسی از آن ندارند، بلکه از آن استقبال هم می‌کنند. حسن‌امین، با اشاره‌ به گفته‌ مارک‌ تواین، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی به این پرسش پاسخ می‌دهد. مارک‌ تواین می‌گوید: «من از مرگ نمی‌ترسم، میلیارد‌ها سال پیش از زاده‌ شدنم، در عدم می‌زیستم و کمترین آزاری از آن ندیده‌ام.»

این نویسنده هم در یک بیت همین مضمون را تأکید کرده است: «مرگ پایانی بر این بیگانگی‌ست‌/ آخرو‌ پایانِ این دیوانگی‌ست» مردان بزرگی چون امین، از مرگ نمی‌هرا‌سند، بلکه از زندگی توأم با پستی و ذلت هراسانند. شاملو هم همین مضمون را در یک شعر سپید آورده است: «هرگز از مرگ نهراسیده‌ام/ اگر چه دستانش از ابتذال/ شکننده‌تر بود/ هراس من باری/ همه از مردن در سرزمینی است/ که مزد گورکن/ از آزادی آدمی/ افزون‌تر‌ باشد.»

در واقع کسانی از مرگ می‌ترسند که طمع زندگی کردن شرافتمندانه را نمی‌چشند. در نگاه انسان شرافتمند تلاش تا مرز جان باختن در راهِ اهداف عالی انسانی و اخلاقی بسی بهتر از زنده ماندن فیزیکی با تن در دادن به ذلت و ظلم‌پذیری است. امین‌،می‌گوید: «فیلسوفانه هم که بیاندیشم، هستی همواره مسبوق به نیستی بوده است.»1

با چنین نگاهی‌ست که مرگ‌اندیشان، نه تنها مرگ را تلخ‌ نمی‌دانند، بلکه مرگ را شیرین و لب‌گزان می‌دانند: «مرگ‌اندیشم‌ بگو، ‌آید به پیش/ تا‌ بگویم‌ من، از سودای‌ خویش/ گرچه تلخ آید، نزدِ مردمان/ نزدِ من شیرین آید، بی‌گمان»2

امین‌، عدم هراس خود از‌ مرگ را چنین سروده است: «نمی‌‌ترسد‌ از مرگ هرگز امین/ چو فردوسی راد، گوید چنین:/ کنارش پر از تاجداران بود/ پیاده برش بس سوران بود/ پر از مرد‌ دانا، بود دامنش/ که شاگرد باشد بسی چون منش/
ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم/ ز زادان‌! به مرگ اندر افتا‌ده‌ایم

پس و پیش فردوسی پاک‌جان/ بر این‌گونه رفته است کار جهان

پی‌نوشت:
1. امین،حسن، وحدت وجود در فلسفه و عرفان، تهران، بعثت، چاپ ‌سوم، ۱۳۹۸، بخش یکم، اقوال ژان پل سارتر‌ و کارل مارکس
2. دوبیت از یک مثنوی کوتاه، سروده‌ی‌ روزبه ‌یقینی