احمد رشیدینژاد
روزنامه آسیا-از همان نخستین روزهای جنگ غزه چندان پنهان نبود که این بار معادلهای تازه در حال شکلگیری است؛ نه فقط بهخاطر شدت بیسابقه خشونتها و ابعاد هولناک فاجعه انسانی، بلکه به دلیل خیزش وجدان جهانی. میلیونها نفر در خیابانهای شهرهای مختلف گرد آمدند و با فریادهایشان آنچه را «نسلکشی در غزه» مینامیدند، محکوم کردند. انتشار سریع تصاویر کودکان جانباخته، بیمارستانهای ویران و خانوادههای آواره در شبکههای اجتماعی، وجدان جهانی را به لرزه درآورد و روایت رسمی قدرتهای بزرگ را به حاشیه راند.
فشار افکار عمومی بهقدری فراگیر بود که حتی متحدان سنتی اسرائیل در اروپا ناچار به اتخاذ مواضع محتاطانه و انتقاد از اقدامات آن شدند. در چنین شرایطی، ایالات متحده نیز دریافت که ادامه حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل نه تنها مشروعیت اخلاقیاش را در سطح جهانی تهدید میکند، بلکه میتواند زمینهساز افزایش نفوذ سایر بازیگران منطقه گردد.
در این بین، تردیدی نیست که از منظر ایران، مسئله فلسطین نه یک موضوع مقطعی یا ابزار ژئوپلیتیک، بلکه بخشی ریشهدار از هویت سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است. از نخستین سالهای پس از انقلاب، حمایت از آرمان فلسطین بهعنوان اصلی ثابت در سیاست خارجی ایران تثبیت شد و در قالب گفتمان عدالتخواهی و مبارزه با استعمار معنا یافت. بر همین اساس، هر تحول در غزه ـ چه صلحی پایدار و چه آتشبسی شکننده ـ برای تهران یک دغدغه راهبردی محسوب میشود. از این منظر، طرح «صلح غزه» را نه تنها پاسخی به فشار افکار عمومی جهانی، بلکه میتوان به عنوان بخشی از راهبردی بلندمدت آمریکا و اسرائیل برای مهار و محدودسازی نقش و نفوذ منطقهای ایران تلقی کرد.
تجربههای تاریخی همچون کمپدیوید و اسلو نشان دادهاند که قدرتهای بزرگ تنها زمانی به سمت صلح حرکت کردهاند که فشار افکار عمومی و هزینههای جنگ برای اسرائیل و حامیانش به نقطهای غیرقابل تحمل رسیده است. با این حال، به دلیل نابرابری بنیادین در مواضع طرفین و بیتوجهی به حقوق واقعی ملت فلسطین، این توافقها هیچگاه نتوانستهاند ثباتی پایدار برای منطقه به همراه آورند. اکنون اما آمریکا و اسرائیل میکوشند با کنترل دقیقتر روند مذاکرات و در نظر گرفتن نقش بازیگرانی چون ایران، مسیر متفاوتی را رقم بزنند.
در چنین فضایی، اگر سناریوی صلح پایدار محقق شود، ایران با پرسشها و چالشهای تازهای روبهرو خواهد شد. محور مقاومت که مشروعیت خود را بر پایه مبارزه با اشغالگری تعریف کرده است، ناگزیر باید نقش و مأموریت خویش را در شرایط جدید بازتعریف کند. با این حال، این تغییر الزاما به معنای تضعیف جایگاه ایران یا محور مقاومت نخواهد بود، بلکه میتواند فرصتی تاریخی برای بازنمایی ابعاد گستردهتر حمایت از فلسطین باشد. چنین حمایتی دیگر صرفا در قالب نظامی و تسلیحاتی خلاصه نمیشود، بلکه میتواند در عرصههایی چون بازسازی، دیپلماسی فعال، کمکهای انساندوستانه و پشتیبانی سیاسی در نهادهای بینالمللی معنا یابد. ایران با تأکید بر این ابعاد میتواند نشان دهد که نگاهش به مسئله فلسطین، نگاهی اصولی، راهبردی و انسانمحور است، نه صرفا ابزاری تاکتیکی در رقابتهای منطقهای.
اما در نقطه مقابل این چشمانداز، اگر صلحی پایدار شکل نگیرد و توافقها شکننده و ناپایدار باقی بمانند، معادله برای ایران و منطقه بهگونهای دیگر رقم خواهد خورد. در چنین سناریویی، یعنی وضعیتی که توافقهای اولیه شکننده باشد و هر لحظه امکان بازگشت به چرخه خشونت وجود داشته باشد، ایران همچنان خود را متعهد به حمایت همهجانبه از آرمان فلسطین میبیند. در چنین شرایطی، نقش تهران بیش از هر چیز در قالب پشتیبانی سیاسی، ایدئولوژیک و معنوی از گروههای مقاومت تعریف میشود.
آمریکا و اسرائیل نیز بهخوبی آگاهند که صلحی ناپایدار عملا به معنای تداوم تنش و بیثباتی در منطقه است، وضعیتی که به تقویت حضور و نفوذ ایران در معادلات فلسطین میانجامد. از همین رو، حتی در صورت تحقق یک آتشبس شکننده، تلاش خواهند کرد با طراحی سازوکارها و مکانیسمهای مختلف، نقش و تأثیر ایران را در آینده غزه و فلسطین محدود و مهار کنند.
در مجموع، با نگاهی آیندهنگرانه میتوان چند سناریوی محتمل برای نقشآفرینی ایران در تحولات پس از جنگ غزه ترسیم کرد. نخست، سناریوی «صلح مدیریتشده» است؛ وضعیتی که در آن آمریکا و متحدان غربی و منطقهایاش میکوشند با کنترل روند بازسازی و مدیریت سیاسی غزه، نفوذ ایران را به حداقل برسانند. دوم، سناریوی «بازگشت به درگیری گسترده» است که در صورت شکست روند صلح، موجی تازه از خشونتها را رقم میزند و ایران بار دیگر بهعنوان حامی اصلی مقاومت فلسطین، جایگاهی پررنگ و محوری مییابد. سوم، سناریوی «تغییر موازنه منطقهای است که در آن صلح غزه به بستری برای شکلگیری ائتلافها و بلوکبندیهای جدید سیاسی ـ امنیتی بدل میشود؛ ائتلافهایی که میتوانند ایران را یا در موقعیت انزوای بیشتر قرار دهند یا فرصتهای تازهای برای گسترش نفوذش فراهم آورند.
در مجموع، روشن است که صلح غزه نه اقدامی خودجوش و خیرخواهانه، بلکه نتیجه فشار سنگین افکار عمومی جهانی و بخشی از راهبردی بزرگتر برای مدیریت و مهار نقش سایر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای از جمله ایران در خاورمیانه است. با این حال، برخلاف برخی روایتها، ایران در این معادله به هیچ وجه بازیگری فرصتطلب نبوده و نیست، لذا هر تحول در آینده این پرونده، چه به سوی صلحی پایدار و چه به سمت آتشبسی شکننده، برای ایران یک دغدغه واقعی و راهبردی به شمار میآید.
جمعبندی
جنگ غزه نشان داد که معادلات خاورمیانه دیگر در چارچوبهای سنتی گذشته قابل توضیح نیست. شدت بحران انسانی و موج گسترده اعتراضات جهانی، روایت رسمی قدرتهای بزرگ را به حاشیه راند و حتی متحدان دیرینه اسرائیل را به اتخاذ مواضعی محتاطانه واداشت. ایالات متحده نیز دریافت که تداوم حمایت بیقیدوشرط از تلآویو نه تنها مشروعیت اخلاقی آن را در سطح بینالمللی تضعیف میکند، بلکه بستر را برای تقویت نقشآفرینی بازیگران رقیب فراهم میسازد.
در این میان، مسئله فلسطین برای ایران صرفا یک موضوع ژئوپلیتیک نیست، بلکه بخشی از هویت سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی به شمار میآید؛ از همین رو، هر تحول در غزه ـ چه صلحی پایدار و چه آتشبسی شکننده ـ برای تهران اهمیتی راهبردی دارد. از این رو میتوان پیشبینی کرد که ایران خواهد کوشید با برجستهسازی ابعاد انسانی، دیپلماتیک و سیاسی حمایت از فلسطین، جایگاه خود را بهعنوان بازیگری اصولی و تأثیرگذار تثبیت کند.
احمد رشیدینژاد، پژوهشگر ژئوپلیتیک
آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید