پروفسور سیدحسن امین

روزنامه آسیا-دوست و همکلاسی محبوب و خوشنام ما، نادر دیوسالار عضو ادوار هیأت مدیره کانون وکلای دادگستری هم به کاروان رفتگان پیوست. پیکر پاکش را روز سوم آبان ۱۴۰۴ از کانون وکلا به خانه ابدیاش تشییع کردند. روحش شاد.
دیوسالار و من، ورودی سال ۱۳۴۵ رشته قضایی دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودیم. در روزگاری که در ایران فقط یک دانشکده حقوق وجود داشت و ما از محضر استادان بزرگی همچون دکتر سیدحسن امامی (امام جمعه تهران، قاضی اسبق دادگستری، رئیس پیشین مجلس شورای ملی)، دکتر احمد متین دفتری (سناتور وقت و نخستوزیر پیشین)، دکتر مصطفی مصباحزاده (سناتور و مدیر روزنامه کیهان) و البته اعاظم و فحولی همچون آقامیرزا محمود شهابی مجتهد جامع المعقول و المنقول شاگرد آقازاده خراسانی و آقامحمد سنگلجی برادر شریعت سنگلجی که علامه المجتهدین خوانده میشد و اشباه و نظرای آنان درس میگرفتیم.
در آن تاریخ، شادروان دکتر ناصر کاتوزیان تازه از دادگستری به دانشگاه منتقل شده بود و نوبت تدریس حقوق مدنی به دانشجویان رشته قضایی در دانشگاه تهران به ایشان نمیرسید. شادروان دکتر مهدی شهیدی هم که بعد استاد مبرز حقوق مدنی دانشگاه شهید بهشتی شدند، در آن تاریخ هنوز دانشجوی دکتری بودند و من مکرر ایشان و دکتر علی گلزاده غفوری و حسن روحانی را که هر سه در کسوت روحانیت بودند، در دانشکده میدیدم و با آنان صحبتها می داشتیم. اللهم ارحمهم جمیعا.
باری، نادر دیوسالار و دیگر همکلاسیهای ما ورودیهای ۱۳۴۵ آخرین نسلی بودیم که از نعمت شاگردی آن استادان بزرگی که از ۱۳۱۳ (یعنی سال تأسیس دانشگاه تهران) سابقه تدریس در آن دانشگاه مادر داشتند، برخوردار شدیم. بعد از ما دولت به نام آمریکایی کردن سیستم آموزشی دانشکده و دانشگاه، استقلال دانشگاه را از بین برد و استادانی همچون استادان ما را که ستون فقرات استقلال دانشگاه بودند، کنار گذاشت، ولی باز هم با حضور طبقه عالیه تالیه استادانی مانند دکتر کاتوزیان و دکتر سیدحسین صفایی، دکتر ابوالقاسم گرجی و دکتر جعفری لنگرودی، دانشگاه تهران هنوز خالی از حجت نبود تا آن که نوبت به آن رسید که امثال حجتالاسلام عباسعلی عمید زنجانی رئیس دانشکده و بعد رئیس دانشگاه شدند و کمیت بر کیفیت و سنت بر حجت و عقلانیت عرفی غالب شد.
بگذریم، از همکلاسیهای ما (ورودیهای ۱۳۴۵)، بعد از انقلاب ۱۳۵۷ بعضی مثل خسرو بیژنی در قوه قضاییه، بعضی مثل رضا زوارهای در قوه مجریه، بعضی مثل دکتر هدایتالله فلسفی در دانشگاه، بعضی مثل محمدرضا شالگونی در اپوزیسون چپ، بعضی مثل دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی در حوزه شعر و ادبیات، استاد منوچهر صدوقی سها در حوزه فلسفه و دیگر شخصیتها در حوزههای دیگر شاخصیت یافتند و بعضی هم مثل نادر دیوسالار و دکتر نصرالله قهرمانی و دیگران در کانون وکلا داوطلب مشارکت در مدیریت چرخشی و انتخابی این تشکل حرفهای مستقل شدند که استقلال آن مدیون دولت ملی دکتر محمد مصدق است.
از دست دادن دوستان همکلاسی و یاران همدرس زنگ خطری است که هر لحظه ناگهان بانگی برآید خواجه مرد! پس باید تا نفسی باقی است مبارزه کرد و از حقطلبی و خدمت به عدالت که وظیفه اولیه تحصیلکردگان حقوق است، کوتاه نیامد.
فردا خبری آید ناگه که امین مرد/ آن مانده ز عیاروشان بازپسین مرد
یک عمر به ناکامی، جان کند و همی زیست/ غم نیست در آخر، گر، ناشاد و حزین مرد
آری، مرگ موجب عبرت است که ظلم و ستم را نباید پذیرفت و تن به انظلام نباید داد، سخن حق را باید گفت و از فشار زورمندان و رنجش مخالفان یا بدگویی حسودان نباید ترسید. منی که فردا خواهم مرد و برای همیشه از گفتن خاموش خواهم شد، چه غم اگر در زندگی حرف حقی بزنم و در حیات خود بیهوده خودسانسوری نکنم و تاوان آن را هم بدهم.
باری چو فسانه میشوی ای بخرد/ افسانه نیک شو! نه افسانه بد
آسیانیوز
دیدگاه خود را بنویسید